loading...
رمانک
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
دانلود رمان او مرا کشت 1 303 rokhsha
رمان تخیلی 1 258 nazi85n
دانلود رمان نقاب من 1 330 arsam
دانلود رمان از عشق بدم بدم می اید 1 453 piskesvat
رمان گندم رو کسی داره بهم بده؟ 3 392 mahdeh_1280
کسی رمان روزهای تا ابد بی تو(‌جلد دوم رمان باتوهرگز)‌داره؟ 1 430 sara
رمان همسر کوچک من و همسر دهاتی من کسی داره بذاره؟ 1 976 sara
رمان شکاک و نارین کسی داره؟ 0 327 mbm
دانلود رمان چیزی شبیه سرنوشت 2 326 sara
فال روز سه شنبه 3 مهر 1397 0 263 sara
فال روز دوشنبه 2 مهر 1397 0 207 sara
فال روز یکشنبه 1 مهر 1397 0 201 sara
دانلود رمان عشق به چه قیمت 0 261 sara
فال روز شنبه 31 شهریور 1397 0 405 sara
دانلود رمان در پی انتقام 0 280 sara
دانلود رمان ترس و عشق 0 283 sara
دانلود رمان سه تفنگدار شیطون برای جاوا، اندرویدنوشته فاطمه موسوی 0 395 sara
دانلود رمان زروان 0 237 sara
دانلود عشق نوشته های یک ماه و اندی 0 224 sara
دانلود رمان لاک طلایی 0 380 sara
دانلود رمان دنیا پس از دنیا 0 240 sara
دانلود رمان مردی حکم می دهد 0 373 sara
دانلود رمان تمام ناتمام من 0 240 sara
فال روز جمعه 30 شهریور 1397 0 211 sara
دانلود رمان اگه بدونی 0 218 asal
دانلود رمان شاه شدم گدا شدی 0 323 asal
دانلود رمان آشوب 0 235 asal
دانلود رمان سر آغاز یک احساس 0 339 asal
دانلود رمان غزلواره های دلم 0 508 asal
دانلود رمان عمر هیچ درختی ابدی نیست 0 469 asal
امیری کد بازدید : 475 پنجشنبه 29 شهریور 1397 نظرات (0)

مقدمه:

من محکومم به نماندن… به رها کردنت… رفتن همیشه از نامردی نشات نمی گیرد! اگر رفتم، اگر نخواستم باشم، فقط یک دلیل داشت… اینکه باشی و بمانی… اینکه بدانم هستی و در یک نقطه ای از این شهر بزرگ نفس می کشی… رفتنم را به بی لیاقتی تفسیر نکن!
برای حفظ کردنت ناچار به بریدن شدم…


سخت شدم تا دل کندن از من برایت راحت تر شود… اینبار نفرت باعث جدایی من از تو نیست، شاید عجیب باشد ولی من و تو به جرم عاشقی تقاص پس می دهیم و من به گناه دوست داشتنت باید رهایت کنم… اینجا عاشق بودن سبب جدایی است!
و در این میان باید “نغمه” ای باشد تا مانع امضای حکم جدایی مان شود…
نغمه ای از جنس دوست داشتن، با صدای عشق… شاید… ” نغمه ی عاشقی”

 

 

قسمتی از متن رمان :

– بالاخره داریم ” ما” می شیم!

با این حرفم خندید و به سنگِ تیره ی مادرم خیره شد.
– عمه نمی ذارم آب تو دلش تکون بخوره!
و بعد خودش را به سمتم کشید و دستش را دور شانه های خم شده ام حلقه کرد. من هر بار پا در این مکان می گذاشتم غمِ سنگینی شانه هایم را به سمت زمین می کشاند…
– می شم همه کسش… اومدیم این خبر رو بهتون بدیم تا دیگه نگران گل دخترتون نباشید!
خبر نداشت که پیش از اینها همه کسم بوده… نگاهم که کرد، غرق شدم در نگاهش و لبخند زدم.
– خوبه هستی… اگه نبودی من چطور نبودشون رو دووم می آوردم؟
باز هم همان لبخند های ناب… و دستی که کتفم را فشرد… چه در درون این مرد نهفته بود که این چنین برایم عزیز و خواستنی بود؟

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 831 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

به نام خدا
کنار یخچال ایستاد. درش را باز کرد و نگاهش را داخل یخچال چرخاند تا چیزی برای شکم گرسنه

اش پیدا کند. یخچال پر بود

از غذاهای نیم خورده و فست فود. اخم هایش را در هم کشید. نگاه کردن به ظرف میوه ، معده

خالیش را تحریک می کرد.

بی خیال سوزش احتمالی معده اش شد و خیار و نارنگی ای برداشت و به در یخچال تکیه داد.

نگاهش روی خواهرش که با

استرس دستمال کاغذی داخل دستش را تکه تکه می کرد، نشست. پوزخندی زد. خواهرش در

عرض پنج سال از زنی دانا

و زبر و زرنگ، به زنی ترسو و بدون رای تبدیل شده بود و این به شدت آزارش می داد.


خواهرش خوب و کامل بود و تنها چیزی که از اول در او دیده نمی شد، اعتماد به نفس بود و

بس. البته آن را هم داشت

ولی از نوع کاذبش. اما حالا از او چیزی نمانده بود جز زنی ترسو که برای هر کارش نیاز به تایید

داشت و همان اعتماد به

نفس ناقصش هم بر باد رفته بود. غلط ترین انتخاب عمر او، انتخاب شریک زندگی اش بود و

همین هم او را به این فلاکت

انداخته بود. خواهرش برای آن مرد حیف بود. سارا بلند قد بود و خوش پوش! صورت استخوانی و

کشیده اش با اعضایی

مناسب زینت شده بود. دهان، بینی و چشم ها، شاید هر کدام به

لینک های دانلود

امیری کد بازدید : 1558 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه ی از داستان رمان:
دختری به نام تیام……دختری در سال سوم دبیرستان……..از لحاظ ظاهری متوسط ولی از لحاظ باطنی محشر….غرق در درس و بحث …….تا اینکه شاهزاده رویاهای هر دختری از راه میرسه…ولی تیام خانم چشم وگوشش اونقدر بسته بوده که شاهزاده رو نمیبینه ….شاهزاده هم چشمش باز و فقط قیافه رو میبینه و اخلاق رو نمیبینه تا اینکه…

 

قسمتی از رمان:

با اشاره چشم از صبا خواستم بلند شه…اونم بی هیچ حرف بلند شد و نشستم کنار سوگل.دستمو دور شونش حلقه کردم .سرشو گذاشته بود روی میز و زار زار اشک میریخت…دهنمو بردم نزدیک گوشش و گفتم:«سوگل این امتحان اونقدر هم مهم نیست که تو داری براش گریه میکنی…..»

_چی چی رو مهم نیست…..گفت تو معدل تاثیر داره.

_هنوز اول ساله جای جبران هست…

_وای تیام تو که مثل من گند نزدی پس حرف نزن.

سرمو عقب اوردم سعی کردم ناراحت نشم….اروم سرشو بالا اورد تو چشمای قهوه ای تیرش که قرمز شده بود نگاه کردم و گفت:ببخشید….

_برو بابا.

همدیگه رو بغل کردیم و اون همانطور که دماغشو میکشید بالا گفت:«تیام…تو تاحالا تک اوردی…نیاوردی نمیدونی من چه دردی دارم»

دستمو لای موهای خرمایی پر پشتش کردم و گفتم:«دبیرستانه و تک اوردنش»

_دیوونه.

سرشو از روی شونم برداشت که در با یک حرکت باز شد و شیدا و باران هم اومدند تو….با صدای بلند خوندند:

گریه نکن زار زار…

میبرمت بازار…

میفروشمت دوهزار…

دوهزار قدیمی….

به زن عباس قلی….

میخرم ازش یک بطری…

و با خنده به طرف سوگل اومدن…..و مشغول بهم ریختن موهاش شدن اونم با جیغ اعتراض میکرد……

وقتی اون دوتا هم درکنار ما نشستند شدیم ۴ نفر روی یک نیمکت و نزدیک بود من از این طرف بیوفتم…..

باران:«بچه ها قراره امروز حسام بیاد دنبالم…دوست دارم شماها هم ببینینش……..سلیقمو ببینین»

شیدا با خنده گفت:«سلیقه تو که معلومه …یا یک مرد چاق و شکم گنده و کچل و قد کوتاه …یا یک پسرک جفاد(جواد)هست با موهای کفتری و شلوار کردی..»

باران:«خیلی بیشعوری شیدا.»

 

فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

دانلود رمان عشق فلفلی از پانی مقدم با فرمت pdf برای کامپیوتر و لپتاپ

دانلود رمان عشق فلفلی از پانی مقدم با فرمت apk  برای گوشی های اندرویدی

دانلود رمان عشق فلفلی از پانی مقدم با فرمت java برای گوشی های سازگار با جاوا

دانلود رمان عشق فلفلی از پانی مقدم با فرمت jad

دانلود رمان عشق فلفلی از پانی مقدم با فرمت java (پرنیان)

دانلود رمان عشق فلفلی از پانی مقدم با فرمت epub برای آیفون ها,آیپد و کتابخوان ها

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 3814 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان وسوسه اختصاصی رمانک

صفحه ی اول رمان وسوسه اختصاصی یک رمان

وقتی امد …کسی بهش محل نداد..اهسته رفت و سر جاش نشست…هیچکس ادم حسابش نکرد
دلم یه جورایی براش می سوخت

علت این همه دل سوختگی و ترحمو نمی دونستم..فقط می خواستم براش دلسوزی کنم….
شانس اورد رو میزش میوه و شیرینی بود…………وگرنه کی براش می برد
…هر چند دقیقه یکبار بهش نگاه می کردم ….سرش پایین بود…گاهی هم برای تنوع به درو دیوار نگاه می کرد…
اصلا خجالت نمی کشید …کلافه بود…صدا ی هیاهوی بچه ها که از تو کوچه میومد خبر از امدن عروس و دامادو می داد …
سریع چادرو رو سرم مرتب کردم و با عجله به طرف در حیاط دویدم..این وسط نفهمیدم کفش کی رو پام کردم..فقط فهمیدم پاشنش بیشتر از دهن باز من …موقعه خندیدنه ….
خانوم جون که اسپند یه دقیقه از دستش نمی یوفتاد …اونم به طرف در امد …..یه جور بلند که همه بشنون
خانوم جون – بترکه چشم هرچی نامرد و بی ابروه …همه فهمیدن کی رو می گه…. پس لازم نبود دنبال طرف بگردن ..بیچاره حالا قرمز کرده بود
رمان وسوسه (نیلا)اختصاصی یک رمان

فرمت رمان:pdf,apk,java,

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت pdf برای کامپیوتر و لپ تاپ

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت apk  برای گوشی های اندرویدی

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت java برای گوشی های سازگار با جاوا

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت jad

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت java (پرنیان)

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت epub برای ایفون,ای پد و کتابخوان ها

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1855 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:حسام یه پسر بیست و شش ساله س که توی یه خانواده ی مومن بزرگ شده و خودش خیلی پایبند و معتقده.یه روز که به مطب داییش میره برای اولین بار توی زندگیش به یه دختر با دقت نگاه می کنه….دخترم کسی نیست جز آریانادخت امیری… به نظرتون چی پیش میاد؟! عشق؟!
بین آدمایی که هیچ سنخیتی با هم ندارن؟!
گاهی فقط یک جمله ی ساده مسیر زندگی رو عوض می کنه … یه جمله ی ساده مثل به من نگاه کن

 

تعداد صفحات پی دی اف:۳۶۱

تعداد صفحات جاوا:۱۶۵۰

وارد شد.در فضای کرم رنگ و آرامش بخش مطب روی مبلمان فقط حدود ۱۰ نفر پراکنده نشسته
بودند.مقابل حسام دو در بلوطی رنگ قرار داشت که بین آنها میز منشی بود.پشت میز دختری نشسته
بود.حسام برای اینکه با دختر چشم در چشم نشود سرش را پایین انداخت و سمت میز منشی رفت .
منشی گفت:امرتون؟!صدایی رسا،بلند و کلافه داشت .
حسام زمزمه کرد:می خوام دکتر رو ببینم .
صدای منشی کلافه تر شد:همه ی کسایی که اینجان می خوان دکتر رو ببینن آقا!نوبت دارین؟

دختر یا شایدم زن،اجازه نداد حرفش را تمام کند:چه جالب منم آریانام! گرفتی ما رو آقا؟ !
حسام عصبانی شد: اجازه میدین حرف بزنم؟!من اومدم داییم رو ببینم.دکتر صادقی دایی منه.جواب یه
تست اکو رو می خواد بده ….
آریانا کلافه گفت:به من نگاه کن آقا!خودتون آروم صحبت می کنید منم نمیبینمتون که حداقل لبخونی
کنم !!!
حسام سرش را بلند کرد و چشمانش در چشمانی سیاه و جذاب و کشیده قفل شد.خجالت کشید و گونه
هایش گر گرفت و دوباره سرش را پایین انداخت و صدایش را بالا برد: مطبه خانوم!نمیشه که فریاد
بزنم!عرض کردم دکتر به من گفتن بیام تست اکوی یکی از بیماران ایشون رو بگیرم.من دکتر محمد زاده
هستم

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 281 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه داستان: یلدا دخترى سرکش است که با عمه اش زندگى میکند.
طى حادثه اى باز داشت میشود و اتهام سنگینى در پرونده اش رقم میخورد.
ناجى او به طور معجزه آسایى وارد زندگى اش میشود و پرده از وقایع اصلى گذشته این دختر برداشته میشود.
معین نامدار! مردى از جنس خشم و تعصب، با روح و زندگى اش در مى آمیزد و روایتى تازه رقم میخورد…
قسمتی از رمان این مرد امشب میمیرد
اولین پک به سیگارم با لبخندی تلخ آغاز شد.
یاد اولین روز آشنایی در پارک،‬ بعدی ها را با مرور تک تک قرار هایمان.
آخرین پک هم با لبخندی تلخ تر با‬ بغضی سنگین و قورت داده از یاد آوری حرف آخرش:‬
‫هر تفریحی یک روز تموم میشه یک تفریح بود که تموم شد واسه جفتمون‬.

من ٨ ماه تفریح پسرک تازه به دوران رسیده ای بودم که شاید عاشقش نبودم اما‬ همه باور همه تنهایی هایم بود و که راحت با شروع یک تفریح جدید تر من را‬ پس زد.
تمام شد!
تمام ته مانده احساسم، همین چند قطره اعتماد و باورم به‬ دنیا و آدمهایش زیر سایه اشکان به لجن تبدیل شد.
آخرین پک را زده ام این‬ سیگار تنها یادگاری از پسرک تفریح طلب زندگی ام است.
اولین بار او سیگار‬ کشیدن را یادم داد و باز دم معرفتش گرم که حداقل یک مسکّن برای زخم‬ کاشته اش برایم تعبیه دیده بود.
از جایم بلند شدم ته مانده سیگار را زیر پایم‬ با تمام نفرتم له کردم.
اشکان دفترت را بستم تمام خاطرات و حتی اسمت را‬ مثل همین سیگار زیر پایم له کردم و تو…

 

 

امیری کد بازدید : 4290 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

داستان یه دختر شر به نام شادیه که بخاطر مسئله ای مجبور میشه یه چند ماهی خونه یکی از دوستای پدرش بمونه. توی این چند ماه اتفاقایی براش میوفته که…

قسمتی از  داستان:

خیلی چیزا دست ما نیست : مثل مرگ ، زندگی ، عشق و خیلی چیزای دیگه … و ما خیلی وقتا تسلیم همین اتفاقا میشیم حتی اگه خودمون نخوایم … یه جورایی زوریه . به قول خودمون آش کشکه خالته بخوری پاته نخوری بازم پاته ………….

 

من یه دختر ۲۰ ساله هستم که خیلی شره !البته بنظر من دختری که شرو شیطون نباشه دختر نیست !ماسته موسیر!
همه بهم میگن زبونت درازه ولی خداییش طول زبون من به ۱۰ سانتم نمیرسه! شاید اونا تو ریاضی مشکل دارن !چه میدونم!
بگذریم داشتم میگفتم ۲۰ سالمه و دارم میرم دانشگاه رشتمم بازرگانیه ! اسمم شادیه که بچه ها میگن واقعا
اسمم به خودم میاد!
از زندگیم راضیم چون تکم منظورم اینه که نه ابجی دارم نه دادش … خودممو خودم ! زندگی مال منه! به قول بابام
یکی یدونه خلو دیوونه!!!
_ شادی؟! … شادی خانوم؟؟!

 

  قسمت دانلود                                                

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1643 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان ازدواج توتیا جاوا، اندروید،pdf،ایفون

نوشته نیلوفر قائمی فر

مقدمه ی نویسنده راجب رمان ازداج توتیا:

گاهی تو زندگی نمیدونی انتخابت درسته یا نه ، نمیدونی عکس العملت عاقلانه است یا نه ، جای عقلت غرورت تصمیم میگیره ، نفرتت راهت رو نشون میده و انتقام مثل یه ویروس تموم جونتو میگیره اما زهی خیال باطل که این حس کینه جویی اول از همه به خودت ضربه وارد میکنه…!
وقتی دل آدم سیاه بشه چشماش به خیلی چیزا بسته میشه مثل معرفت ، مثل عشق ، مثل عقل …!
گاهی میدونی داری راه رو اشتباه میری ، زجر میکشی ولی میگی غرورمو شکوندن ، فکر میکنی با لج بازی داری تلافی میکنی ولی خبرنداری که لج بازی تو زندگی چاقوی دولبه است ، هر وَرِشُ که بگیری دست خودتم میبره!
من توتیا دختر کوچیک جعفر آقا درست عین عقل کل خونواده همیشه حرفام و تصمیماتم درست بود اما یه امتحان کوچیک یه تصمیم بزرگ یه غرور کاذب …. زندگی منو زیر و رو کرد اونقدر که یه توتیا شد و یه آینه عبرت …

 

قسمتی از داستان رمان ازدواج توتیا

تلفنو گذاشتم و لبمو گزیدم. تارا زد رو پاش و ادای حرکت عزادارا رو در آورد (حرکت پی در پی از راست به چپ) و گفت:
– واویلا.
– بی حیای بی چشم و رو چطوری روش شد؟
تارا نگاهی به من انداخت. به تارا نگاه کردم و هر دو، دو مرتبه لب گزیدیم و زدیم به گونه امونو با هم گفتیم: یییه اون خواستگاری کرده!

بعد با هم جیغ کوتاهی زدیم. با حرص گفتم: می رم می کشمش.

امیری کد بازدید : 1171 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه : برای مادر بودن لازمه که زن بود.حسش کرد.داستان ما سرنوشت یه زنه.یه زن سی ساله که زن بودنو نمیشناسه … پایان خوش زنانه یا مادرانه

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری دانلود رمان زنانه یا مادرانه

مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی

مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !

مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !

مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !

مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن .

 

 

داخل مدرسه ایستاده بود وبه حرفهای اقای رستگار گوش می داد.-ببینید خانم حاتم ،هومن جان فوق العاده باهوشه…من نمیتونم درک کنم چرا باید برگه تقلب دستش باشه…….شما که میدونید دبیر ریاضی چه حد سختگیره…بابت تقلب از امتحان محروم شدکف دست عرق کرده اش رامشت کرد.میدانست با این میزان استرس در کمتر از چند دقیقه قطرات عرق از دستش سرازیر میشود……..

-من تو خونه باهاش حرف میزنم….مشگل دیگه ای تو مدرسه نداره؟

_ البرزجان امسال کنکور میده؟

-بله مدارک اش اماده است..نمیخوام هومن من و اینجا ببینه اگه اجازه بدید من مرخص بشم.

-از وقتی که گذاشتید متشکرم خانم……..به جناب حاتم سلام برسونید.

همزمان که ریموت ماشین را می زد دستکشهای نخی سفید رنگ رابه دست کرد.گوشی موبایلش را برداشت.روی اسم علیرضا چند لحظه مکث کرد.

امشب تولدش بود.میخواست با کمک بچه ها جشن کوچکی بگیرد.از دست هومن هم عصبانی بود.

تا یک ساعت دیگر باید دنارا از استخر برمیداشت..

.لباسهای البرز را ازخشکشوئی میگرفت…غذای شام را خانم امینی میپخت اما دسربا خودش بود…ساعت ۶هم باید از قنادی کیک را تحویل می گرفت…بااین زمانبندی

 

 

لینک ها دانلود

jar مستقیم ۷۶۵ صفحه

pdf مستقیم زیپ

apk مستقیم اندروید،تبلت

epubمستقیم ایپد،ایفون،تبلت

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 412 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)
♥ نام رمان : هیچوقت دیر نیست 
♥ نویسنده : مهسا زهیری کاربر انجمن نودهشتیا
♥ ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 
♥ تعداد صفحات : ۴۱۹
♥ خلاصه داستان :
داستان پیرامون تلاش های شخصیت زن داستان در جهت جبران کردن اشتباهات گذشته اش هست. یک جور رویارویی نیروهای مثبت و منفی که یکی از نتایج حاصلش می تونه این باشه که هیچ چیز قطعاً خوب یا قطعاً بدی وجود نداره… و اینکه هیچ وقت دیر نیست!

 

 قسمتی از متن :

اگر آدم خیال پردازی کنارم بود، حتماً تصور می کرد امروز برای من روز بزرگیه. اما نکته اینجا بود که نه امروز فرقی با بقیه ی روزها داشت، نه آدمی کنار من بود. تنها جنبنده ای که اطراف من با چشم قابل دیدن بود، صد متر اون طرف تر انتهای این جاده ی ساکت و بلند، پشت فرمون نشسته بود و احتمالاً به مانتوی از مد افتاده ی من نگاه می کرد. البته به جز کلاغی که پنج دقیقه ی تمام بالای سرم قار قار می کرد و دلم می خواست با پاشنه ی کفش مخش رو توی منقارش بیارم.

با دو انگشت استخوان بینی م رو مالش دادم و دوباره به انتهای جاده نگاه کردم. نه به اون پراید کهنه بلکه به خط های موازی که یه جایی می پیچید و شاید ماشینی رو به سمت من هدایت می کرد که منتظرش بودم. آدم هایی که یادشون نرفته باشه امروز چهار اردیبهشته.
قسمت دانلود

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 777 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان :

در این ماجرا دختری به نام آوا وجود دارد. آوا دختری شیطون و سر شار از انرژی مثبت هست که در شرکتی مشغول به کار میشه و در اون شرکت با پسری آشنا میشه . سپهر که طرف مقابل آوا هست و همش باهم کل کل میکنن و…

قسمتی از رمان آسمان مشکی :

نشستیم یه جای دنج امید دستاشو گره کرد زیر چونش به من خیره شد-میدونی هر چی تو چشات نگاه میکنم سیر نمیشم
این حرفا از امید بعید بود-چی؟
-راستش …خب اومدم که باهات حرف بزنم
-حرف؟در چه مورد؟
-در مورد خودم…وتو
من؟من این وسط چیکارم؟نفس عمیقی کشید به دستاش خیره شد-یادته از بچگی همیشه باهم بودیم همبازی هم بودیم …من از بچگی دوستت داشتم یعنی… تو یه جوری هستی به دل میشینی،متفاوتی یعنی یه جورایی تکی
عجب!تک لنگه بودیمو نمیدونستیم-خب اینا چه ربطی داره به خودت ومن؟
-میخام بت بگم که دوستت دارم خیـــلی…یعنی خب…دارم ازت خاستگاری میکنم


اِ؟بادا بادا مبارک بودو ایشالا مبارک بادا این حیاطو اون حیاط میپاشن نقلو…یهو مخم فعال شد خاستگاری؟خاستگاری من؟
هیچی نگفتم فقط زل زدم تو چشاش
-فقط به من بگو چه احساسی به من داری؟
نمیدونستم چی بگم دوست نداشتم ناراحتش کنم خب من اونو از همه ی پسر خاله هام بیشتر دوست داشتم ولی نه اونجوری…-خب ببین امید من خیلی دوست دارم ولی فقط مثه ی خاهرو برادر مثه نیما و شهاب
-نسبت به همه ی پسرای فامیل همین حسو داری؟
-اره همه رو مثه نیما و شهاب دوس دارم
توی چشام خیره شد-حتی بهروز؟
اب دهنمو قورت دادم دیگه دوس نداشتم یاد اون روزا بیفتم…یاده یه عشق احمقانه…-اون یه اشتباه بود مال وقتی که …مهم نیس ولی اینو بدون امید من تورو خیلی دوس دارم
-ولی من علاقم به تو یه جور دیگس

 

قسمت دانلود


 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 483 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

قسمتی از رمان:

ساکنان محله بالاشهری و امروزی سهند شمالی و جنوبی-خیابان زاگرس-صبح آن روز از دیدن چندین حجله پر از چراغ های رنگارنگ و پارچه های سیاهی که به طور عمودی و افقی جلوی مغازه های پر زرق و برق خیابان نصب شده بود یکه خورده بودند.تلاوت آیات قرآن از سه چهار بلند گو به گوش می رسید.فضای خیابان سهند شمالی به کلی تغییر کرده بود آن محیط شاد و همیشگی رخت بر بسته،موج سنگین و فراگیر ماتم بر همه جا حکمفرما شده بود. مرگ چهره دهشت انگیز و پر مهابت خودرا به وضوح و صلابت غیر انکاری نشان میداد.
رهگذران از جلوی بخشی از خیابان که مغازه ها،سوپر مارکت بزرگ،قنادی،نانوایی،خشکشوی ی،آجیل فروشی،پرده فروشی و پیاده روهای پاکیزه و شسته رفته در کنار آن قرار داشتندبا حیرت و تاسف می گذشتند،

.

لینک های دانلود رمان :

.

دانلود رمان مخصوص گوشی های اندرویدی (APK)

.

دانلود رمان مخصوص گوشی های جاوا (JAR)

.

دانلود رمان مخصوص کامپیوتر (PDF)

.

دانلود رمان مخصوص گوشی آیفون و کتابخوان ها (EPUB)

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 7265 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه داستان :

سارا مجد . باید داستان رو بخونید تا بفهمید این دختر چقدر متفاوت تر از چیزی که فکر می کنید .یک تصادف ساده چقدر می تونه زندگی شما رو عوض کنه ؟ یک آشنایی چطور ؟ سارا مجد ! سوال اصلی اینه که یه تصادف، یه آشنایی می تونه چیزی رو توی زندگی سارا عوض کنه ؟ گزینه درست کدومه ؟گزینه های زیادی برای انتخاب کردن دارید پس صبورانه و با دقت انتخاب کنید . زمان پاسخ گویی تا آخرین پست .
۱) ابدا ۲) غیرممکنه ۳) به هیچ عنوان ۴) عمرا ۵) نه ۶) شاید ۷) هیچ کدام ۸) تمام گزینه ها صحیح می باشد .
می خوام شما رو با دنیای سارا مجد آشنا کنم . با علاقه ها و احساسات و جزء جزء وجود و هستی اش .باهاش همراهتون کنم . در موردش قضاوت نکنید . فقط از دور نگاهش کنید .اون کمی متفاوتِ به این تفاوت احترام بزارید . .

 .

.

لینک های دانلود رمان شب بی ستاره:

.

دانلود رمان  مخصوص گوشی های اندرویدی (APK)

.

دانلود رمان  مخصوص گوشی های جاوا  (JAR)

.

دانلود رمان مخصوص کامپیوتر (PDF)

.

دانلود رمان مخصوص گوشی آیفون و کتابخوان ها (EPUB)

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 934 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان عشق خجالتی من جاوا،اندروید،ایفون،pdf

نوشته m-sh77 کاربر نودهشتیا

خلاصه رمان:این رمان در مورد عشقه……مثل همه رمانای دیگه…….یه پسر داریم و یه دختر…….اما این قصه یه فرق کوچولو با قصه های دیگه داره…….پسر قصه سرد و خشک نیست…….خیلی مهربونه……باهمه خوب رفتار می کنه……زور گو نیست……یه پسر با قلب رئوف……یه پسر ساده و بی شیله پیله…………..دختر قصه زبون دراز و پررو نیست………خیلی خجالتی و آرومه……….مظلوم و ساکته…….همه سرش زورن اما صداش درنمیاد…..نمی تونه از حق خودش دفاع کنه………و حالا سرنوشت این دو تا رو سر راه هم قرار میده……..یه عاشقانه آروم با شخصیت های آروم و مظلوم…..پ.ن:یه توضیح کوچولو بدم…..این رمان درباره شخصیت های عادی با زندگیه عادیه….اگه کسی یه رمان آروم و مطابق با زندگی معمولی رو دوست داره بخونه وگرنه دور این رمان رو خط بکشید.پایان خوش

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1157 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

نام رمان : جنحه

 نویسنده : Ki Mi Ya ● $h کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۶٫۰ (پی دی اف) – ۰٫۴ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۴ (ePub) – اندروید ۰٫۹ (APK)

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : ۶۰۴

 خلاصه داستان :

برملا شدن حقایقی از گذشته، زندگی خانواده ی احتشام را دچار تغییر می کند.
گناه پشت گناه…
اشتباه پشت اشتباه…
مردی که می میرد و کودکی که متولد می شود…
جنحه های بزرگ و کوچکی که زندگی سه خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد و عشق آرام و دور از انتظاری که در این میان شکل می گیرد…

 

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 پسورد : www.98ia.com

 


 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

صدای جابجایی وسایل بنایی و اجر و داد و فریاد کارگرها، مثل پتکی بود که بر سرش کوبیده می شد… نگاهش را از ساختمان نیمه ی کاره ی پیش رویش گرفت و وارد حیاط کوچک مجتمع شد…
پله های منتهی به ساختمان را پشت سر گذاشت و درِ دودیِ شیشه ای را به جلو هل داد… دماغش را بالا کشید و برای نگهبان سری تکان داد…
با دیدن برگه ی A4 چسبیده به در فلزی آسانسور رویش با ماژیک سبز و خط خرچنگ قورباغه ای نوشته شده بود “خراب است” ، آه از نهادش بلند شد…
با حرص لگدی به در فلزی اسانسور کوبید و در مقابل نگاه مواخذه گر نگهبان، چشمهایش را گرد کرد…
خسته و کوفته پله ها را تا رسیده به طبقه ی چهارم پشت سر گذاشت و نفس نفس زنان پشت درب چوبی اپارتمان ایستاد…
کلید انداخت و وارد خانه شد… کتانی هایش را با فشار به بغل پا در اورد و توی جاکفشی پرت کرد و متعجب از سکوتی که خانه را فرا گرفته بود صدا زد: مامان؟! خونه نیستی؟! سودی؟! سودی جون؟!
جوابی دریافت نکرد… ابرویی بالا انداخت و راهروی یک متری را رد کرد…
صدای ترق و تروق جابجایی ظروف از اشپزخانه می امد… کوله اش را روی مبلی پرت کرد… سارا به عقب چرخید و از پشت اپن کله کشید… با دیدنش اخمی کرد و مجددا مشغول زیر و رو کردن محتویات تابه شد…
با ابروهای بالا رفته، طلبکار گفت: علیک سلام…
سارا محلش نداد…
باز با همان لحن حق به جانبش پرسید: مامان خونه نیست؟!
سارا بی اینکه برگردد به سردی پاسخ داد: توی اتاقشونن…
از پشت سر شکلکی برای سارا در آورد و به طرف اتاقش راه افتاد…
با دیدن کیان که با سر و صورت خیس از دستشویی بیرون می امد، مکث کرد…

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 261 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان :

این داستان قصه ی آدمای معمولیه… اینجا خبری‌از‌یک دختر و پسر پولدار و مغرور نیست یک دختر معمولی که توی زندگیش کلی کمبود داره پسری که دل دختر مارو بدست میاره ولی… روزگار سرنوشت دیگه ای براشون رقم زده

 

 

قسمتی از متن رمان :

خونه ی ما دوبلکسِ،یه خونه ی نسبتا بزرگ با زیر بنای۲۰۰متر که اتاق خواب هاش طبقه ی بالاست،طبقه ی پایین هم آشپزخونه،سرویس بهداشتی مهمان،نشیمن و یه پذیرایی بزرگِ دشمن کور کن داریم!که این دشمن کور کنیش به لطف تابلو فرش های ابریشم،فرش های دست باف و صد البته مجسمه وعتیقه های بــــســیار قیمتی هستش که حاج خانوم و حاج آقا باهاشون چشم همه فامیل رو در آوردن!

وارد اتاقم شدم،اتاقی که به لطف لجبازی ها و دادوقال هایی که به راه انداختم به سلیقه ی خودم تزئین شده!دیوارای اتاقم کاغذ دیواری با گل های فانتزی یاسی و بنفش،تخت ومیزتحریر و میز آرایشم که البته اگه بشه بهش گفت میز آرایش به رنگ بادمجونی هستن و روتختی یاسی رنگه…

لباسام رو عوض کردم و به طبقه ی پایین برگشتم سرمیز نشستم و مشغول خوردن ناهارم شدم،مامان رفت و کنار حاج بابا نشست

-حاجی آخر هفته سفره سبز داریم

حاج بابا با خونسردی به مامان نگاه کرد

-یه لیست از چیزایی که لازم داری بنویس میدم علی بخره

مامان لبخندی از سر رضایت زد و از جاش بلند شد

-باشه الان می نویسم

و به سمت آشپزخونه رفت

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

 

امیری کد بازدید : 206 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

کتاب رمان خط به خط تا تو نوشته نرگس نجمی داستان دختری به نام آرام است که حادثه‌ای آرامش تمام خانواده‌اش را به یغما برده. او ماند و دو مرد که نمی‌دانست کدامشان قاتل نفس‌های برادر و آسایش خانواده‌اش است.

مردی که عاشقش بود به جرم قتل برادرش در زندان افتاد و مردی که به او اعتماد داشت، مشکوک‌ترین مظنون شد. وکیل یکی شد و شکاک به دیگری، ولی سرنوشت همراهش رفت تا خط به خط آن‌ها را بخواند.

در قسمتی از رمان خط به خط تا تو می‌خوانید:

بدون اینکه چشمهایم را باز کنم، دستم را روی پاتختی کشیدم. گوشی زیر دستام لرزید. چشامم را باز کردم و با دیدن شماره‌ی خصوصی از جا پریدم، روی آرنجم تکیه دادم و خط را آزاد کردم.
-بله؟
صدایش جان داد به تن بی روح و خسته‌ام.
-جونم گفتن فراموش نشه.
لبخند زدم و خودم را روی تخت انداختم و از لذت شنیدن صدایش چشم بستم.
-چی شده سایه‌تون سنگین شده خانم؟
قلبم از لحن گلایه آمیزش گرفت.
-نه عزیزم، دنبال کارهای پرونده‌ام.
انقادر دلتنگش بودم کاه یادم رفت بگویم همین سه روز پیش دیدمت،
و  از پشت میز، به فاصله  دو متر انقدر احساس دوری کردم که تا خانه لرزیدم.
-خسته‌ات کردم نه، خیلی به زحمت افتادی آرامم.
چشم باز کردم و حس تلخ نبودنش را تا عمق استخوانم حس کردم. به یک شانه خوابیدم و چشم به پردهٔ سرخابی دست دوز مادر دوختم.
-از دوریت خسته‌ام، از نبودنت، از اینکه ...
نتوانستم بگویم، نمیخواستم بگویم که همه چیز این پرونده انگشت به طرف او می‌گیرد.
-خانواده بهت فشار میارن، میدونم چه عذابی می‌کشی و من شرمنده‌ام.
چشام‌هایم را محکم فشاردم و صدای فریاد مامان در ذهنم اکو شد رفتی وکیل  قاتل برادرت شدی؟ مایهٔ ننگی آرام...
مایهٔ ننگ بودم اگر مرد پشاات خط را که با چهار تا میله از من جدا کرده
بودند را باور داشتم؟ مایهٔ ننگ بودم که با تمام قللم به او ایمان داشتم؟

کلمات کلیدی: رمان اجتماعی، دانلود رمان خط به خط تا تو، دانلود pdf رمان خط به خط تا تو، رمان عاشقانه، دانلود رمان عاشقانه،

برای دانلود کتاب رمان خط به خط تا تو و دسترسی سریع و کاملا رایگان به بیش از ۱۰،۰۰۰ هزار کتاب و کتاب صوتی دیگر اپلیکیشن کتاب سبز را، رایگان دانلود کنید.

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 352 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

نام رمان : رمان دلواپس توام

به قلم : VANIYA.b

حجم رمان : ۷.۳۵ مگابایت پی دی اف ,۱.۲۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۱ مگابایت نسخه ی جاوا , ۲۴۱ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ی رمان:
داستان درباره ی دختریه که بعد از ازدواج خواهرش،یه مشکلاتی براش پیش میاد که مجبورمیشه بره و توخونه ی دامادشون برای مدتی زندگی کنه…
تو اونجا اتفاقی براش پیش میوفته که اصلا فکرشم نمیتونسته بکنه…زندگی بیخیال و روحیه ی سرخوشش توی اون خونه دچار تغییر میشه

 

صفحه ی اول رمان:

باحرص داشتم خیار پوس میکندم و زیر لب غر میزدم.

به اینم میگن عروسی آخه؟عین این بدبخت بیچاره ها باس از دور ببینم.کوفت بگیری الهه که کوفتم کردی این عروسی کوفتی تو…

با پس گردنی محدثه یه متر از جام پریدم

-دختره ی امین آبادی گردنم شکست…کرگدن اینقدر زور نداره که تو داری

ریز ریز میخندید.

سرجام نشستم دوباره اونم با فاصله نشست و گفت:آخیییی…حوصله ات سر رفته؟

-نخیرم…دارم کلی حال میکنم.تا الان یه بشکه میوه خوردم وچهار تا جعبه شیرینی.

محدثه-معده نیس که خرابه است…برای مهمونام یه چیزی بذار آبروتون نره

بیخیال تکه ای خیار دهنم گذاشتم وبا همون دهن پر گفتم:خودم تو اولویتم

محدثه-ولی عجب عروسی ای شده ها…معلومه دامادتون زیادی خرپوله

-آره به قیافه اش که میخوره قاچاقچی ای چیزی باشه

محدثه-بنده خدا…کجاش شبیه قاچاقچی هاست؟


فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت pdf برای کامپیوتر و لپتاپ

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت apk  برای گوشی های اندرویدی

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت java برای گوشی های سازگار با جاوا

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت jad

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت java (پرنیان)

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت epub برای آیفون ها,آیپد و کتابخوان ها

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 901 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان دروغ شیرین

نسخه های اندروید (APK) , آیفون و اندروید (EPUB) , جاوا (JAR) و نسخه کامپیوتر (pdf)

 

خلاصه رمان :

آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته ولی کاوه بخاطر یکسری مسائل با دوست اناهید ازدواج میکند . آناهید افسرده شده محل کار خود را عوض میکند تا دیگر با کاوه برخورد نداشته باشد . آناهید در آنجا با آرتام مهرزاد دکتر متخصص قلب اشنا میشود . آرتام که بسیار زیباست و موقعیت خوبی دارد وقتی کارهای آناهید را میبیند بخاطر اینکه به آناهید کمک کند ……

 

نویسنده : saghar و sparrow

تعداد صفحات : 702

ژانر :  عاشقانه

:: این رمان بازبینی و ویرایش شده است ::


برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1680 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

 

نام رمان :رمان جانان عشق

به قلم :فرنوش صداقت

حجم رمان : ۵.۲۵ مگابایت پی دی اف , ۱.۶۶ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۹ مگابایت نسخه ی جاوا , ۲۱۸ کیلو بایت نسخه ی epub

 

خلاصه ی از داستان رمان:

سخت است دلم پیش تو باشد
تو نباشی….

احساس غزل خوان تو باشد
تو نباشی….

سخت است که محدوده ی ممنوع خیالم….جولانگه افکار تو باشد
تو نباشی …

داستان درباره ی دختری به اسم جانان هستش که طی یه اتفاقاتی باردار میشه و قصد داره بچه شو از بین ببره که…

 

صفحه ی اول رمان:

نگامو به سنگ قبرش دوختم…چشمام بی روح بی روح بود.سنگ بودم…

اسمی که تو ذهنم تکرار میشد و زمزمه کردم.دوباره نگامو به نوشته روی سنگ قبر دوختم….
وجودم بیش از همیشه میسوخت…درونم انگار اتیش برپابود….

فارغ از اتش درونم و لبایی که از حرص زیر دندونام فشار میدادم….
با حرص و عذابی که تو وجودم بود گفتم: مامانم…قول میدم.قول میدم بلایی که سرتو و زندگیت آوردن ؛من سرشون بیارم.به خاک سیاه میشونمشون.کاری کنم اونقد بدبخت بشه که به دست و پام بیفته ببخشمش….
مامان! قسم میخورم.هنوز حرفات و گریه هات تو گوشمه…مامان سویلم…هر سه شون تاوان میدن..نمیتونن راحت زندگی کنن…نمیزارم یه آب خوش از گلوشون پایین بره….

دست روی سنگ قبر کشیدم و در حالی که اشک میریختم گفتم:یادته مامانی؟

اشکامو لجوجانه پس زدم و با کینه ادامه دادم: قسم میخورم مامان…به اون خدایی که میپرستمش و تو این همه سال تنهامون نذاشت قسم میخورم تقاص کارایی که باهات کردنو پس میدن….قسم میخورم…..

اروم سرمو تکون دادم و گفتم:منتظرم باش جهان پناهی..

 

فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

 

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت pdf برای کامپیوتر و لپتاپ

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت apk  برای گوشی های اندرویدی

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت java برای گوشی های سازگار با جاوا

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت jad

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت java (پرنیان)

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت epub

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 


امیری کد بازدید : 4151 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان به سادگیم بخند اختصاصی یک رمان

نام رمان: به سادگیم بخند
نویسنده: F.k کاربر انجمن یک رمان
ژانر: اجتماعی ، طنز وعاشقانه
 
خلاصه:
این داستان در مورد یک دختر شاد و سروحاله که ازدواج می کنه و متوجه رفتار های عجیب همسرش می شه. کم کم متوجه می شه همسرش عاشق زن دیگریه و این ازدواج فقط نمایشی برای جلب رضایت پدرش بوده.
این دختر تمام تلاشش رو می کنه تا زندگی و همسرش رو نگه داره اما…

 

شاهزاده خانم هم که باشی؛ جایت اینجا نیست!
توی این مدت هم اگر بازیچه بودی؛ غمگین مباش…
من هم عروسکی بودم که حال دور ریخته شدم.
امّا به عشق ابدی رسیدم…
این که دیگر ، بر خلافش حرفی نگویم.
کنارش بمانم تا ابد…
حتی اگر کنیزکی باشم بی مصرف!
حتی اگر عاشقم نباشد و حسش فقط نفرت باشد.
من عاشقش می مانم!
تا ابد…
ولی اگر مرا به خ*ی*ا*ن*ت بفروشد…
با ه*و*س عوض کند…
کنارت خانه ای اجاره میکنم…
و تخت در قبرستان می خوابم!
آن هم تا ابد…
††††
گاهی اوقات، خودت رو تسلیم یه احساس می کنی!
یه احساس ناب…
ولی نمی دونی اشتباهاتت کجاست، کجاست که اینقدر زود، همه چیز رو بهش؛ می بازی.
اما، گاهی می دونی، حاضری همه چیز تو بدی،
ولی یه لحظه کنارش باشی…
همراه با یه حس خوب!
ولی خیلی کوتاه،
همه چیزو می بازی تا درکش کنی، عاشقش باشی…

 

قسمت دانلود

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 885 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه: دختری که بی محبت پدر بزرگ شد زیر دست ناپدری دختری که روی پای خود ایستاد و زیر بار حقارت نرفت نابرداری که قاتل شد اعدام شد دختری هم لکه دار شد و مردی برای انتقام برخاست و هدفی جز به تاراج بردن جان و روح ”یغما“ ندارد … ادامه در

 

دانلود برای موبایل

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 550 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان از عشق بدم بدم بدم می آید جاوا،اندروید،pdf،ایفون،تبلت

دانلود رمان از عشق بدم بدم بدم می آید جاوا،اندروید،pdf،ایفون،تبلت

نوشته binaha کاربر انجمن نودهشتیا

این رمان از امتیاز بالایی برخورداره .

خلاصه:من…نه زیبایم،نه مهربانم…من،من هستم…خودم…دختری مغرور،سرگردان،سنگین،با مقداری پیچیدگی زیاد و کمی تا قسمتی افراطی بی حوصله!
من…من هستم…دختری که از تو بیزار است…از تویی که برای آرام کردن دلت،دلم را شکستی و اندک احساساتم را به تاراج بردی!
من ، من هستم..همان منی که از عشق بدش می آید!دور بر دلم پرواز نکن!حوالی این دل،توقف ممنوع است! پایان خوش

اینم مقدمه ی داستان
مرموز و قدم قدم قدم می آید
امروز که من مرددم می آید
با من چه پدر کشتگی ای دارد او؟
از عشق بدم،بدم ،بدم می آید

 

قسمتی از متن :

صدای دادش پرده ی گوشم رو لرزوند!!باورم نمیشد خودش باشه!اینی که با صورت برافروخته و ابروهای گره کرده زل زده به صورتم و فریاد میزنه،همون آدم به شدت خونسرد و آروم گذشته باشه…همون آدمی که تو بدترین شرایط،حتی وقتی که یه کلام روی حرفش وایساده بود،آرامش تو رفتارش موج میزد!!!….

خلاصه:من…نه زیبایم،نه مهربانم…من،من هستم…خودم…دختری مغرور،سرگردان،سنگین،با مقداری پیچیدگی زیاد و کمی تا قسمتی افراطی بی حوصله!
من…من هستم…دختری که از تو بیزار است…از تویی که برای آرام کردن دلت،دلم را شکستی و اندک احساساتم را به تاراج بردی!
من ، من هستم..همان منی که از عشق بدش می آید!دور بر دلم پرواز نکن!حوالی این دل،توقف ممنوع است! پایان خوش

قسمتی از متن :

صدای دادش پرده ی گوشم رو لرزوند!!باورم نمیشد خودش باشه!اینی که با صورت برافروخته و ابروهای گره کرده زل زده به صورتم و فریاد میزنه،همون آدم به شدت خونسرد و آروم گذشته باشه…همون آدمی که تو بدترین شرایط،حتی وقتی که یه کلام روی حرفش وایساده بود،آرامش تو رفتارش موج میزد!!!….

 

این رمان بعد از بررسی تیم رمانک محتوای ان طبق قانون جرایم رایانه خلاف دیده شد و لینک های دانلود ان پاک  گردید

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 222 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

 

 

دانلود رمان الهه آسمانی

نام رمان : الهه آسمانی

نویسنده : پریسا love

خلاصه رمان :

این رمان جنبه ی فرهنگی داره و در عین حال احساسی این رمان در ارتباط بادختری محجوب و جذابه که هیچوقت باحجاب بودنش مشکلی نداره دختری که عاشق خداست و هیچوقت حاضرنیست که اشتباهی مرتکب بشه دختره جذاب ما اسمش رویاس رویا هیچ علاقه ای نداره که ارزشه خودشو پایین بیاره و همین متانتش باعث میشه تا . . . . پایان تلخ

 

مقدمه :

مـــی دآنم یکــــی هَست
یکی که اَز جنس من نیست
امآ روحش مانند من است
یک جآیی از این کُره ی خآکی
همآنند مَن است…
خدارا شُکر زَمین گِرد است
اینقدر دور زَمین می گردم
تا پیدایش کنم
دختر جنگجو و آرزوگر ما، امروز
برآی یافتن نیمه ی گُمشده اش
اِین چِنین زِنده است
نه برآی دیدن لآت های خیابان

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 745 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

نام رمان :رمان ازدواج به سبک کنکوری

به قلم :پریا

حجم رمان : ۳.۵۳ مگابایت پی دی اف , ۱.۲۲ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۰۸ مگابایت نسخه ی جاوا , ۴۱۵ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ی از داستان رمان:

داستان درباره ی دختری به اسم پرینازه که سال دومیه که می خواد کنکور بده و میره توی یکی از این کلاس ها و برخلاف همیشه این استاد جوونه و طی یه سری اتفاقایی این استاد با اینا رفت و امد خ و نوادگی پیدا می کنه و داستان از اونجایی شروع میشه که …..

 

قسمتی از رمان :

سریع بندای کفشم رو بستم وتا سرم روبالا اوردم سارا دستم رو گرفت ومی دوید. معلوم نبود واسه چی انقدر عجله داره ؟عصبانی شدم دستمو از دستش بیرون کشیدم و با حرص گفتم:
-سارا معلوم هست تو چته؟ می خوای زود برسیم که چی بشه ؟ بخدا همش حرف های تکرایه. همش بازار گرمی. اخه اگه یه استاد واقعا خوب باشه که نمیاد همایش بزاره تا واسه کلاس کنکورش شاگرد جمع کنه؟ هان؟ نه تو بگو…
سارا : وقتی نمیدونی تو اون همایش چه خبره بی خود نمی خواد غربزنی. این با بقیه جاها فرق داره.
ولبخندی مرموذی زد.

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 195 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

نویسنده :  fatemeh.mp کاربر رمان

تعداد صفحات : ۳۶۸

ژانر : غمگین،عاشقانه،درام 

+ نسخه جدید جایگزین شد

خلاصه رمان :

روایت داستان تلخ و غم انگیز دختری به اسم دریا که اعتیاد پدرش باعث بروز اتفاقات عجیب و غیر قابل پیش بینی در زندگیش میشه…

 

شکست پدر…صبوریه دریا…عشق امیر…منطق شهریار…همه و همه دست به دست هم میدن تا زندگیه این چهار نفر به هم گره بخوره…

به راستی که کدامین راه درست است..؟

ماندن…یا رفتن..؟

به محض اینکه به خونه رسیدم از فرط خستگی رو کاناپه خوابم برد،چشم که باز کردم دیدم ساعت هفته شبه، سریع بلند شدم رفتم تو اشپزخونه دوتا سیب زمینی برداشتم پوست کندم میخواستم یه چیزی درست کنم تا بابا اومد غر نزنه که چرا شام نداریم.. غذا رو که درست کردم مشغول تمیز کردن خونه شدم خونه که نیست شهر شامه شتر با بارش گم میشه،داشتم لباسا رو از رو کاناپه برمیداشتم که گوشیم زنگ خورد، نگاه به صفحش کردم امیر بود.. لبخند نشست رو لبم دکمه سبزرنگو زدم

-جانم..؟

=احوال دریا خانم.. خوبین شما..؟

-مرسی خوبم، تو چطوری؟

=منم خوبم،ببینم مگه قرارنبود وقتی رسیدی خونه بهم زنگ بزنی..؟

-وای ببخشید یادم رفت..

=ببخشید هم شد حرف نمیگی من دلم هزار راه میره..؟

-گفتم که یادم رفت ببخشید.. حالا تو از کجا فهمیدی رسیدم خونه..؟

=از بالا پشت بوم دیدم

-خخخ دیوونه

=نخند خانوم کجاش خنده داره..؟

-خیله خوب حالا چرا عصبانی میشی..؟

=از دست تو من به کی پناه ببرم..؟ میگم دریا

-جونم؟

=فردا شب میام دنبالت بریم کوهسنگی

-نه نه بذار ببینم اصلا وقت میکنم برم بیرون تا اخر شب بهت خبر میدم

=اوکی چیکار میکنی حالا؟

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 221 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

 

قسمتی از داستان : دانلود رمان کالیاسا چشمان نفرین شده با عجله به سمت ایستگاه قطار می‌دویدم. با دست چپم چمدانم را که کمی سنگین بود، دنبال خودم می‌کشیدم و در همان‌حال با دست راستم در تلاش بودم بلیتم را از جیب بغلی کوله پشتی‌ام بیرون بکشم.

 

 

مأمور قطار آخرین مسافر را سوار کرده‌ بود و می‌خواست در قطار را ببندد که با دیدن من مجبور شد صبر کند.

بلیت را که کمی پاره شده بود، به دستش دادم.بی‌حوصله نگاهی سرسری انداخت و پس داد. چمدان را به سختی

از پله‌ها بالا کشیدم؛ در حالی‌که مأمور کوچک‌ترین تلاشی برای کمک به من نکرد.
به زحمت از میان مسافران سرگردان در راهرو، کوپه‌ام را پیدا کردم. در کوپه را که باز کردم، مثل همیشه همه‌ی

سرها به سمتم برگشت. یک زن و دو مرددر کوپه بودند.

خدا را شکر کردم که هیچ خانواده‌ای در کوپه نیست.

هیچ حوصله سر و صدای بچه‌ها را نداشتم. خوشبختانه صندلی‌ام کنار پنجره افتاد.

سر جایم که نشستم، قطار راه افتاد و من خوشحال از اینکه

همه‌ی درخت‌ها و ساختمان‌ها درخلاف جهت من حرکت می‌کنند، به بیرون خیره شدم.

همیشه از اینکه خلاف جهت حرکت قطار بنشینم، خوشم می‌آمد.

خودم می‌کشیدم و در همان‌حال با دست راستم در تلاش بودم بلیتم را از جیب بغلی کوله پشتی‌ام بیرون بکشم. دانلود رمان

مأمور قطار آخرین مسافر را سوار کرده‌ بود و می‌خواست

در قطار را ببندد که با دیدن من مجبور شد صبر کند.

بلیت را که کمی پاره شده بود، به دستش دادم.

بی‌حوصله نگاهی سرسری انداخت و پس داد.

چمدان را به سختی از پله‌ها بالا کشیدم؛

در حالی‌که مأمور کوچک‌ترین تلاشی برای کمک به من نکرد.

به زحمت از میان مسافران سرگردان در راهرو،

کوپه‌ام را پیدا کردم. در کوپه را که رمان

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 464 دوشنبه 26 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

رمان گناهکار
داستان عاشقانه یک دختر و پسر به نام  دلارام و آرشام است.آرشام پسری است که کمتر احساسی میشه و آدمیه که هرگز عاشق کسی نمیشه چون اون رو مزاحم کارش میدونه اما دلارام دختری احساسی است که دقیقا بر عکس آرشام که پسری با غرور و سخت است که این دو بر سر راه هم قرار می گیرند.

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

برای دانلود کلیک کنید

 

امیری کد بازدید : 237 دوشنبه 26 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

 

عصیانگری که آمده تا قصاص کند. تا به جبران آتشی که بر جانش افتاده زندگی دیگران را بسوزاند و بخشکاند. آمده تا با افسونگری جام زهر را در کام دشمنانش بریزد…..

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 3003 دوشنبه 26 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان منی که سخت میگیرم

 

خلاصه داستان:

حس عجیبی داشت. گیج بود. مثلِ شخصیت های کارتونیِ زمان بچگیش وقتی مشت می خوردن و دور سرشون چند تا ستاره و پرنده می چرخید… منگ بود… حسی بین خواستن و نخواستن ، دلتنگی و وسوسه .

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 250 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان : 

رایحه هفت سال پیش از گذشته اش فرار کرده.حالا با آشنایی آدمهای تازه سعی داره آدم جدیدی باشه و رایحه گذشته را فراموش کنه.

به خانه ویلایی مادر بزرگ المیرا نقل مکان میکند.خانه امن است ولی اهالی خانه برای او خطر آفرینند!خطر عشق!

حالم خوش بود، حالم خیلی خوش بود و فکر می کنم هیچ چیزی، هیچ اتفاق افتضاحی هم نمی توانست حال خوشم را خراب کند.

می خواستم از زیر نگاه حریص صاحب مسافرخانه خلاص شوم،

میخواستم از شر موشها خلاص شوم، میخواستم از شر بوی بد فاضلاب خلاص شوم و این اولین قدم من در ابتدای این راه طولانی بود!

هیچی جز یک چمدان و یک کیف و یک کارت بانک پر پول نداشتم.

پدر زورگو میدانست شبها کجا سر میکنم؟ می دانست روزها چه شغل خفت باری دارم؟

می فهمید دختر آقای بشارت بزرگ در چه اتاقی با چه پست و مقامی کار می کند؟

حتما اگر میفهمید از خجالت سرش را میان همصنفانش نمی توانست بالا بگیرد و از اینکه دورم و هیچ کس دستش به من نمیرسد خوشحال بود! نگاهی به کارت بانکی آبی رنگ می اندازم، هر ماه، سر هر ماه مسیج واریز پول به کارتم میرسید!

اگر حساب می کردم چند میلیون در این کارت خوابیده بود؟

چند ملیون پول برایم میریخت که دیگر برنگردم؟

می دانستم خیلی خوشحال بود. خیلی!

در اتاق را می بندم و بدون اینکه از صاحب مسافرخانه خداحافظی کنم،

اجاره این ماهش را روی پیشخوان میگذارم و میروم!

اگر می رفتم و دست خالی میرفتم چه عکس العملی نشان میدادند؟

خودم را در شیشه ی ماشین می بینم،

امروز بعد از مدتها چشمهایم میدرخشید، لبخند داشتم و سر سوزن امید در دلم نشسته بود.

المیرا از وقتی که وارد زندگی ام شد خیلی چیزها تغییر کرد!

سایه درختان در هم تنیده بر شیشه ماشین می افتاد، مثل ندید بدیدها امروز خیابان را جور دیگری نگاه می کردم

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1340 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

 

نام: رمان دید معکوس

نویسنده : زینب طی . ام

تعداد صفحات : ۲۱۰۰+

ژانر : عاشقانه

خلاصه : دید معکوس در مورد دختری ببه اسم پگاه است. پگاه غرق در کلیشه جدا نشدنی زندگی، احساس یکنواختی میکند و ماه هاست که کیان ( پسری که در اینستاگرام با او آشنا شده ) فکرش را درگیر کرده است . زندگی رویایی کیان،سفر ها و میهمانی های باشکوه او همه و همه بالاترین ارزوهاییست که پگاه ۲۰ ساله میتواند داشته باشد . پگاه با کیان دوست میشود و وارد رابطه به شدت عاشقانه ای میشوند اما هیچ چیز آنطور که فکر میکند نیست …

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 2923 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

 

با فرمت نسخه های اندروید (APK) , آیفون و اندروید (EPUB) , جاوا (JAR) و نسخه کامپیوتر (PDF)

خب ژانر رمان قندک چیه ؟

عاشقانه

خب رمان قندکچند صفحه داره ؟

این رمان انلاین میباشد !

خلاصه رمان قندک

قندک اسم دختری است که از اسم نا متعارف و غیر معمولش خوشش نمی آید و در صدد تعوبض آن بر می آید . و در ثبت احوال با زنی آشنا می شود که به او پیشنهاد کار میدهد . قندک باقبول شغل پیشنهادی داستان زندگی اش به شکل دیگری رقم میخورد و روزگارش دچار اتفاقات جدیدی می شود و کنار این کشمکش های روزگار عشق را نیز تجربه میکند.قندک داستان آدمهایی است که نا خواسته سر راه یک دیگر قرار می گیرند…. رمان موضوعی اجتماعی و البته عاشقانه دارد. با پایانی خوش.

امیری کد بازدید : 238 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

رمان کبوتر

خلاصه رمان کبوتر

کبوتر قصه دختری است به نام شیدا … دختری ساده ومعمولی انقدر که همیشه در حاشیه است و کسی او رانمیبیند
تا یک روز تصمیم میگیرد عاشق شود. و عشق را درکنار مردی با اختلاف سنی دوازده سال تجربه میکند مردی که گذشته ی تلخی داشته و سایه گذشته ی تلخش بر روی آینده ی شیدا سایه میافکند آن چنان که در این وادی متهم به قتل میشود. رمان موضوعی جنایی و البته عاشقانه دارد….. با پایانی خوش…

 

قسمتی از داستان

سرد و خشن مانند دقایقی پیش باز تکرار کرد.
« نام نام خانوادگی …سن…؟
سرش به دوران افتاد و نمی دانست که چقدر گذشته است…این چندمین باری بود که نام و نام خانوادگی اش را میگفت. به چشمان ریزو دکمه مانند بازپرس خیره شد، که زیر آن ابروهای پر پشت و مردانه ریز تر دیده میشد، و هاله ی سیاه زیر آن ترسناک ترش کرده بود…
به سختی آب دهانش را فرو داد.گلویش مانند کویری خشک و تشنه بود. نگاهش را ازلیوان آب گرفت.
« شیدا قلی فتحی … بیست سالمه…»
دیگر حتی پیشوند «قلی » اذیتش نمیکرد.
مرد چشم دکمه ایی بار دیگر ورق های پیش رویش را زیر و رو کرد.
« انگیزت از قتل ساناز احمدی چی بوده…؟»
دستهای عرق کرده اش را در هم تنید.
« من اون رونکشتم…»
صدای بازپرس این بار بلند شد. سرد و خشن.
« چرا انکار میکنی…؟توی صحنه ی قتل

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1314 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان باغ سیب

خلاصه:

خلاصه:
روایتگر دختری هست به نام گیسو که علاقه ی وافری به نوشتن رمان داره و در سر آرزوی نویسنده شدن …
با نوشتن اولین رمان بلندش داستان زندگی خودش به گونه ای دیگر رقم می خوره و در گردش چرخ و فلک روزگار عشقی ناب رو تجربه میکنه… قشنگه توصیه می‌شود.
پایان خوش

امیری کد بازدید : 513 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان سرمین

خلاصه:

دانلود رمان سرمین بدجور هم دلم گرفته. طوری که هیچ جوره باز نمیشه. دل خورم….دل خورم از این دنیا، زندگی، آدماش.عشقکلمه ای ک قداست خودش رو از دست داده.شده بازیچه….بازیچه حیوان های انسان نما که از آن سوءاستفاده میکنند.پاکی اش را گرفتنه اند .عشق کلمه مقدسی است.لیاقت میخواهد داشتنش.ولی حال وسیله بازی انسان نماها شده.که دل بشکنند و سوءاستفاده کنند.

 

 

من سرمین محکوم به سکوت.

محکوم به پذیرفتن

چمدانم را از دستم گرفت و به کمک راننده داد تا آن را جا دهد. با چشمان اشکی‌ به او نگاه کردم

_اشکین.

غمگین نگاهم کرد.دانلود رمان سرمین

_عزیزم ما کلی حرف زدیم قرار شد دیگ اینطور نکنی. مگه قرار

تا ابد از هم جدا بشیم؟ فوق فوقش یک ماه منم زودی میام.

_خوب پس بزار باهم میریم دیگه.دانلود رمان سرمین

_نچ تو انگار حرف حالیت نمیشه. با تو با پدر و مادرت تماس گرفتی

الان اونا منتظرتند، تازه گوشی هست باهم در ارتباطیم.

بغضم با صدا شکست ،و خودم را در آغوشش انداختم.دانلود رمان سرمین

_اشکیین.رمان سرمین دانلود رمان سرمین

به سختی از او جدا شدم و خداحافظی کردم. سوار اتوبوس شدم

و کنار پنجره نشستم. اتوبوس حرکت کرد و من چشم های اشکی ام برای اشکین دست تکان دادم.

اتوبوس نگه داشت. پیاده شدم و چمدانم و کوله ام را از دست شاگرد

رانند گرفتم ،تشکر کردم. به جاده خاکی که اتنهایش به روستایی

خطم می شد و فقط کودکی ام در آن گذشت نگاه کردم.دانلود رمان سرمین

چمدانم را به دست گرفتم و به سمت روستا حرکت کردم. کم، کم دیگر

خانه های کوچک و بزرگ با حیاط های خاکی و سیمانی پیدایشان می شد.

دیگر کامل وارد روستا شده بودم. همه با لباس های محلی بودنند و من

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 734 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه :
داستان راجب دختر شیطون و زبون درازی هست که هیچ جوره با ازدواج کنار نمیاد ؛ اما ناخواسته با کسی آشنا می‌شه و یه جورایی مسیر زندگی‌ش  عوض می‌شه…

 

 

مقدمه :

مطمئنا یاد سهراب بهانه خوبیست برای شروعی تازه
برای استمرار یک لبخند
برای آشتی با زندگی …
خواهم آمد بر سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشتی خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت ….

 

 

قسمتی از رمان :

-چه خبرته؟ بزار من هم حرف بزنم.
در حالی که سعی در منظم کردن نفس هاش داشت گفت:خب من حرف هام تموم شد، حالا می خوای جواب من رو بدی؟
-ماشالله که کم نمیاری، عین مادربزرگ ها پشت سر هم ور می‌زنی!
-نترس من کم نمیارم اگه ام آوردم از تو قرض می گیرم، حالا می آی یا نه؟
دودل بودم و با استرس پام رو تکون می دادم.
-نمی‌دونم رونی، من حرفی ندارم فقط…
-آهان گرفتم، باید از اون پیر مرد غرغرو اجازه بگیری.
داد زدم.
-رونیکا؟ هنوز یاد نگرفتی درست حرف بزنی؟
-اصلا انگار به من آلرژی داره تا من رو می‌بینه ابروهاش می‌ره تو هم، می گم نکنه به من نظر داره؟
با این حرفش خندیدم.
-دیوونه شدی؟ فریدون روح ننه خدا بیامرزم رو ول می‌کنه می‌چسبه به تو؟ در ضمن من اول باید تاییدت کنم که متاسفانه ردی!
-خب دیگه زیادی حرف زدی، شارژم تموم می‌شه.
-چیش خسیس
صداش رو تو دماغی کرد و با لحن‌ چندشی گفت: همه که مثل تو نیستن یکی جیبش رو پر کنه واسه ا‌ش

 دانلود

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1375 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان خیزش تاریکی

خلاصه رمان :
شکار یا شکارچی؟ کشته می‌شوی یا می‌کشی؟ آیا کسی از تاریکی و سرنوشتش راه فراری می‌یابد؟ صدای زوزه‌ی بلندی، ترس و لرز را به همراهش می‌آورد. خیزش تاریکی در راه است…

 

 

 

سخنی با خواننده:

بخش‌های آغازین رمان شامل چند ماموریت جدا از هم در مکان‌ها و زمان‌های متفاوت هست که برای آشنایی بیشتر مخاطب با روحیات و رفتار شخصیت اصلی داستان و موجودات ماورالطبیعی‌ست.
پس لطفاً شکبیا باشید تا داستان به ثبات خودش برسد و ماجرای اصلی شروع شود.
داستان دارای دو فصل کلی و تقریباً متفاوت است.
فصل اول شکارچی و فصل دوم تاریکی است.

 

قسمت‌هایی از رمان:

رحم و گذشت، اشتباهی‌‌ست که سعی می‌کنم انجامش‌ ندهم! هر چه قدر بیش‌تر مهربانی‌ کنی پروتر می‌شوند و این ازخودگذشتگی‌ تو را حماقت یا وظیفه‌ات می‌دانند!

قانون اول: یه شکارچی قلب نداره!
قانون دوم: یا بکش یا کشته می‌شی!
و قانون سوم: یه هیولا همیشه هیولا می‌مونه…

برای اولین بار، در زندگی‌ام دارم می‌ترسم. من، من دارم از خودم می‌ترسم!

-من باید برای چی آماده باشم؟
آب دهانش را خورد و به ترسی نگاه کرد. سپس دوباره چشمان نافذش را به من دوخت و گفت:
-برای سرنوشتت…

در چشم‌هایم برق خاصی دیدم. گریه نمی‌کنم اما، این چشم‌ها برق خاصی دارد؛ انگار دنیایی از معماهای حل نشده‌، پشت این چشم‌ها مخفی شده است و تنها منتظر کشف شدن است..
از خودم خسته‌ام!

تیا، آرام باش. تو برای این کارها آموزش دیده‌ای…
گریه‌ام بند نیامد. برای گم کردن مکان و زمان، برای دیوانگی که آموزش ندیده‌ام!

اسلحه‌ها به سمت قلبش گرفتم.
لبخند تلخی زد و به چشم‌هایم نگاه کرد‌. آماده‌ی شکلیک شدم. یک هیولا هم که کم شود یکی است! فرقی ندارد او دوستم باشد یا نه، هیولا همیشه هیولا می‌ماند.

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 399 شنبه 24 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود دلنوشته یک دل تنها

مقدمه:
من دورم … من نقطه ای سیاهی در دلت هستم … پاک نمی شوم … اما ابرهای سیاه دلت … مرا می پوشاند … و من فراموش میشوم …اما تو … ماه زیبای دل من می مانی!

 

 

 

قسمتی از متن :

خنده هايم شده اند ممنوعه
انگار اشك ها منتظرند
تا سرازير شوند
بعد از هرخنده
و به يادم بياورند 
چقدر تنهام
و همه اين خنده ها خياليست

***

گاه سکوت می کنم 
گاه می نگرم
و گاه می سرایم من سراینده شعر های دلم هستم
که دل تنگ است
کاش همیشه خواب باشم 
تا نه سکوت کنم 
نه بنگرم
و نه بسرایم
بلکه در خواب آواز عشق سر دهم
ولی حیف که سایه ی تو در خواب نیز همراه من است 
ای غم …..

***

ديگر نه فردا هست نه ديروز 
ديگر نه روشن است نه تاريك
ديگر نه غم است نه شادي
ديگر نه شيطان است نه فرشته
امروز هست
سايه هست
شادي يك پچه يتيم تنها هست
و در بين همه ي اينها خدا هست…

***

صدايي مي آيد 
ردپايي ديده مي شود 
و دستاني سرد دور كمر حس مي شود
سر بي اراده بر مي گردد
چهره اي هميشگي را مي بيند
سرد و بي روح با چشماني نافذ
تك تك اجزاي بدن در ان حل مي شود
و دل نرم نرمك نام مي گيرد
غم!

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 208 شنبه 24 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان نانحس

خلاصه:
دانلود رمان نانحس و درد وقتی معنا پیدا می‌کند که در گیر و دار افکار پوسیده‌ی اطرافیان، انگ نحس بخوری. از طوفان‌های همه جانبه بریده باشی، از حرف‌های بی‌اساس دیگران و رسومات پوسیده و به دنبال سر پناه پیش کسی بروی که فکر می‌کنی هم‎خانه‌ات است اما یک جاذبه و نیرو همه چیز را تغییر می‌دهد و رازهای زیادی فاش می‌شود.

 

 

 

مقدمه :
وقتی که نبض زندگی با من
درخون نشست و غم دهن وا کرد
چشمانمان درهم گره خورد و
آیینه را آیینه پیدا کرد
(علیرضا آذر)

 

قسمتی از متن رمان :

آروم در ورودی رو بستم و به داخل رفتم. صدای پچ پچ می‌اومد. یکم جلوتر رفتم و پشت دیواری که راهروی ورودی رو به نشیمن متصل می‌کرد قایم شدم.
مامان و آقاجون روی مبل‌های سلطنتی طلایی رنگ، نشسته بودن و خیلی آروم مشغول صحبت بودن.
حس فضولیم که همیشه کار دستم می‌داد گل کرد.
چادرم رو از سرم برداشتم، مقنعه‌ام رو از روی گوش سمت چپم کنار زدم و تمام تمرکزم رو روی شنیدن حرفاشون گذاشتم.
آقاجون: من نمی‌تونم بهش بگم حاج خانم. کار، کار خودته.
مامان: من می‌دونم مخالفت می‌کنه.
آقاجون کنترل تلویزیون دستش بود و کانال‌ها رو بالا پایین می‌کرد و در همون حال حواسش به حرفای مامان بود.
آقاجون: حالا شما باهاش صحبت کن؛ شاید قبول کرد!
مامان: من که چشمم آب نمی‌خوره ولی چشم.
آقاجون: بی‌بلا حاج خانم! حالا یه چای به ما میدی؟
مامان بلند شد. سریع مقنعه‌ام رو درست کردم و با سلام بلندی وارد نشیمن شدم. مامان ترسید و هین بلندی کشید.
آقاجون: بچه جان ۲۵ سالت شده، کی می‌خوای بزرگ شی؟
لبخند دندون نمایی زدم و هردوشون رو بوسیدم.
– چاکر حاج آقا!
کلاه شاپوری خیالی‌ام رو برای احترام برداشتم .

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
سایت رمانک سایتی برای دانلود رمان جدیترین رمان ها برای موبایل و تبلت و کامپیوتر، رمان آنلاین ، داستان کوتاه دانلود کتاب و جدیدترین مطالب روز دنیا میباشد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 218
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1076
  • آی پی امروز : 71
  • آی پی دیروز : 72
  • بازدید امروز : 251
  • باردید دیروز : 434
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 2,471
  • بازدید ماه : 5,993
  • بازدید سال : 32,301
  • بازدید کلی : 585,898
  • کدهای اختصاصی