loading...
رمانک
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
دانلود رمان او مرا کشت 1 301 rokhsha
رمان تخیلی 1 256 nazi85n
دانلود رمان نقاب من 1 327 arsam
دانلود رمان از عشق بدم بدم می اید 1 451 piskesvat
رمان گندم رو کسی داره بهم بده؟ 3 390 mahdeh_1280
کسی رمان روزهای تا ابد بی تو(‌جلد دوم رمان باتوهرگز)‌داره؟ 1 425 sara
رمان همسر کوچک من و همسر دهاتی من کسی داره بذاره؟ 1 972 sara
رمان شکاک و نارین کسی داره؟ 0 324 mbm
دانلود رمان چیزی شبیه سرنوشت 2 322 sara
فال روز سه شنبه 3 مهر 1397 0 261 sara
فال روز دوشنبه 2 مهر 1397 0 204 sara
فال روز یکشنبه 1 مهر 1397 0 198 sara
دانلود رمان عشق به چه قیمت 0 259 sara
فال روز شنبه 31 شهریور 1397 0 403 sara
دانلود رمان در پی انتقام 0 278 sara
دانلود رمان ترس و عشق 0 281 sara
دانلود رمان سه تفنگدار شیطون برای جاوا، اندرویدنوشته فاطمه موسوی 0 394 sara
دانلود رمان زروان 0 235 sara
دانلود عشق نوشته های یک ماه و اندی 0 223 sara
دانلود رمان لاک طلایی 0 379 sara
دانلود رمان دنیا پس از دنیا 0 239 sara
دانلود رمان مردی حکم می دهد 0 372 sara
دانلود رمان تمام ناتمام من 0 239 sara
فال روز جمعه 30 شهریور 1397 0 210 sara
دانلود رمان اگه بدونی 0 217 asal
دانلود رمان شاه شدم گدا شدی 0 322 asal
دانلود رمان آشوب 0 234 asal
دانلود رمان سر آغاز یک احساس 0 338 asal
دانلود رمان غزلواره های دلم 0 506 asal
دانلود رمان عمر هیچ درختی ابدی نیست 0 468 asal
امیری کد بازدید : 301 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان موجوداتی به نام از ما بهتران

خلاصه:
اردلان رئیسی، استاد و نویسنده ی موفقیه که دو تا ازدواج ناموفق داشته. اردلان به خاطر نوشتن رمان و داستانای ترسناک شهرت زیادی پیدا کرده و برای همین، کارش این شده که به دنبال خونه های متروک و جاهای ترسناک بگرده تا سوژه برای نوشتن رماناش پیدا کنه. این وسط پستش به یه خونه ی قدیمی می خوره که باعث می شه زندگی عادیش رو مختل کنه…

 

 

 

مقدمه:
شما يه نويسنده رو چطور تعريف می كنيد؟ يه موجود ساكت و منزوی كه يه گوشه می شينه و دسته دسته كاغذ سياه می كنه؟ يا يه موجود خواب آلود با چشمای پف كرده و قرمز كه پشت لپ تاپش نشسته و مثل فرفره تايپ می كنه؟ نه عزيزانم، شما سخت در اشتباهيد! من شما رو از اشتباه بيرون ميارم!
خوشبختم، من اردلان رئيسی هستم. يه مرد سی و هفت ساله، نويسنده و استاد رشته ی هنر. سرم درد می كنه واسه دردسر. من با يه بغل كاغذ و يه لپ تاپ و يه مداد نوک تيز توی شهر دنبال دردسر می گردم. هر جا اتفاقی هست، منم همون جام! شايد دفعه ی بعد اين اتفاق واسه خود شما بيفته، مگه نه؟
***

 

قسمتی از متن رمان :

از شنیدن حرفاش سرم رو بی اختيار بالا گرفتم. همچين بيراه هم نمی گفت! يه اتاق خيلی بزرگ با قفسه های سر به فلک كشيده كتاب. قفسه ها كه مثل هميشه مرتب و گرد گيری شده بودن، ولی كف اتاق و روی ميزم… اوه اوه اوه! انگار يه ماشين آشغالی اتاق من رو با زباله دونی اشتباه گرفته بود!

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 294 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان صلح در رستاخیز

خلاصه :

این داستان متمرکز است بر روی زندگی دختری به نام سمیرا که حرف ها و نامه های زیادی از دنیای مردگان دارد که باید به مخاطبان خاصی که زنده هستند برساند.

 

 


قسمتی از متن رمان :

مثل هر شب بی خوابی به سرم زده و وادارم کرده از تخت خوابم جدا و از اتاق خوابم بیرون بیام و فقط به بهونه ی خوردن یک لیوان اب وارد اشپزخونه بشم.
از اتاقم بیرون میام وارد اشپزخونه میشم و بدون روشن کردن لوستر
تو همون تاریکی به سمت یخچال حرکت میکنم.
نفس عمیقی میکشم…در یخچال رو باز میکنم و پارچ اب رو بیرون میارم ،به سختی لرزش دست هام رو کنترل میکنم و درحالی که
مشغول ریختن یک لیوان اب هستم گوش هام رو تیز میکنم
خود به خود چشم هام گرد میشه !
سرفه ای ناخواسته میکنم…دهانم ترش مزه میشه,لیوان شیشه ای و استوانی شکل رو تا نیمه,از اب پر میکنم, در یخچال رو میبندم و پارچ اب رو روی کابینت چوبی اشپزخونه میزارم,هنوز لرزش دست هام ادامه داره, دست چپم رو اروم روی پیشونیم میکشم و عرق سرد رو به ارومی پاک میکنم.
حس میکنم اکسیژن به اندازه کافی توی خونه برای تنفس نیست اخه مدام حس خفگی بهم دست میده.

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1262 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان عروس جن

خلاصه :

اشتیاق و علاقه تبدیل به یه نفرت میشود نفرتی که قبل از آن علاقه شدید وجود داشته و نفرتی به علاقه و عشق تبدیل میشود در حالی که قبل میخواست انتقام بگیرد ؛ این روند، سرنوشت زندگی دخترکی تغییر میکند.

 

 

 

سخن نویسندگان :
این رمان بر اساس تخیلات نوشته شده و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع و نام نویسندگان پیگرد قانونی دارد.

مقدمه : دانلود رمان عروس جن

تردید در بودن یا نبودن دنیا جای ترسناکی است برای زندگی کردندانلود رمان عروس جن

دانلود رمان عروس جن

قسمتی از متن :

نمی دانم چه قدر گذشت که با دیدن سایه ای ترسیده خزیدم زیر پتو . دست هایم یخ زده بود هر لحظه سایه بزرگ تر میشد یواش، یواش بهم نزدیک تر میشد . باز همان جمله تکرار شد بعد از همان جمله جمله ای دیگری گفت که متوجه نشدم … خیلی میترسیدم آخر تا به حال هر روشی انجام میدادم موفق نمیشدم ولی این روش…
با شکستن پنجره جیغی کشیدم ….فقط صلوات میفرستادم تا این سایه برود .به قول مامان جانم من آخر با اینکار هایم کار دست خودم میدهم. نمیدانم چه قدر گذشت که هیچ صدایی نمی شنیدم دانلود رمان عروس جن

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 811 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان میشا دختر خوناشام

خلاصه:
به نام خداوندی که در همین نزدیکی است. میشا دختری که خون‌ آشامه…اما از شرقه…کلی فرق داره.داستانش با همه خون‌ آشاما فرق داره. از جنس ایرانه و با خون و خون‌ریزی مخالفه… ولی تقدیرش میشه خون خوردن و تغذیه کردن. تو راهش دوستانش مثل خودش قربانی میشن.

 

بیشتر موقع‌ها اگه دقت کرده باشید توی رمان‌ها یا فیلم‌ها غربی‌ها خون آشام هستن… ولی من یه تصمیم گرفتم… این خون آشام رو به سبک ایرانی بنویسم. شخصیت اصلی داستان ما خون آشام هستش امیدوارم خوشتون بیاد… مثل همیشه به یاری خدا و همراهی شما دوستان میریم که شروع کنیم.

 

قسمتی از متن رمان :

کی فکرش را می‌کرد؟ روزی برسد که نتوانم انسان بمانم؟
تمام احساسات انسانی من کشته شود و من هم بشوم عضو همان‌هایی که انسان‌های زیادی از آن‌ها وحشت دارند.
کی فکرش را می‌کرد که روزی برسد و من پا بگذارم روی تمام نقاط احساساتی روحم و اما روحم به آسمان برود و جسم ترسناک من روی زمین بماند و باتمام سختی‌ها زندگی کند؟
آری این منم… دختری از جنس شرق… ولی انسان نیست! اون یک خون آشام است!

یه بار دیگه آدامسم رو باد کردم و ترکوندمش… رها قیافه‌ای کج کرد و گفت: اه حالمو بهم زدی، من موندم
این آدامسو تو چه‌جوری انقدر باد می‌کنی؟
چشمکی زدم براش و با لحن بامزه‌ای گفتم: حرص نخور جوجو… خشک میشه!
چشم غره‌ی توپی بهم رفت و نگاش رو ازم گرفت؛ یهو پرید و گفت: اوناهاشن… دارن میان.
من: هیـس، بابا آبرومون رو بردی.
ماشین جلومون ترمز کرد و قیافه جواب امیر نمایان شد، چشمکی زد و گفت: بپرید بالا که دیره!
زدم تو سرش و نشستم تو ماشین، شایان با اون نیش بازش که نشسته بود پشت فرمون

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 384 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه :

در این قسمت از رمان ما ادامه ی زندگی میشا رو می نویسیم که اتفاقای جدیدی توزندگیش میفته … نیروهای ماورایی دیگه ای هست در این دنیا که اون با چشمش شاهد دیدن اونا میشه ! پایان خوش

 

 دانلود رمان میشا دختر جاودانه

مقدمه :
زندگی من شروع شده …
از همان لحظه ای که به جز اینکه از مادرم متولد بشوم …
از آسمان متولد شدم … همان روزی که جسمم خریده و روحم آزاد شد !
از همان روزی که من تبدیل شدم به یک خوناشام …
واز آن به بعد عشق و تجربه کردم !
ولی الان ورژنم فرق کرده … من الان یک ” دورگم ” !

 

قسمتی از متن رمان :

سریع کیفم و برداشتم و بابرگه ها رفتم سرکلاس … هنوز هیچکس نیومده بود … نشستم پشت میز … مشغول شدم به صحیح کردن برگه ها … باصدای تق سرم و بلند کردم … ولی چیزی نبود … یه چیزی به سرعت نور از کنارم گذشت … بلند شدم و به بیرون از کلاس نگاه کردم … راهرو خلوته خلوت بود
گوشام و تیز کردم … دیگه صدایی نشنیده شد … باتردید برگشتم سر کلاس و نشستم روصندلیم … ذهنم درگیر شده بود … نکنه خوناشام دیگه ای وجود داره اینجا ؟
باصدای چند تا از بچه ها که بلند می خندیدن و وارد کلاس می شدن خودم و جمع وجورکردم … بادیدن من تعجب کردن و ساکت نشستن سرجاشون دونه به دونه نگاهشون می کردم … تاببینم مورد مشکوکی یافت می کنم یا نه هیچ مورد مشکوکی نبود … کم کم همه اومدن و منم جدی به درس دادنم پرداختم !

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1373 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان خیزش تاریکی

خلاصه رمان :
شکار یا شکارچی؟ کشته می‌شوی یا می‌کشی؟ آیا کسی از تاریکی و سرنوشتش راه فراری می‌یابد؟ صدای زوزه‌ی بلندی، ترس و لرز را به همراهش می‌آورد. خیزش تاریکی در راه است…

 

 

 

سخنی با خواننده:

بخش‌های آغازین رمان شامل چند ماموریت جدا از هم در مکان‌ها و زمان‌های متفاوت هست که برای آشنایی بیشتر مخاطب با روحیات و رفتار شخصیت اصلی داستان و موجودات ماورالطبیعی‌ست.
پس لطفاً شکبیا باشید تا داستان به ثبات خودش برسد و ماجرای اصلی شروع شود.
داستان دارای دو فصل کلی و تقریباً متفاوت است.
فصل اول شکارچی و فصل دوم تاریکی است.

 

قسمت‌هایی از رمان:

رحم و گذشت، اشتباهی‌‌ست که سعی می‌کنم انجامش‌ ندهم! هر چه قدر بیش‌تر مهربانی‌ کنی پروتر می‌شوند و این ازخودگذشتگی‌ تو را حماقت یا وظیفه‌ات می‌دانند!

قانون اول: یه شکارچی قلب نداره!
قانون دوم: یا بکش یا کشته می‌شی!
و قانون سوم: یه هیولا همیشه هیولا می‌مونه…

برای اولین بار، در زندگی‌ام دارم می‌ترسم. من، من دارم از خودم می‌ترسم!

-من باید برای چی آماده باشم؟
آب دهانش را خورد و به ترسی نگاه کرد. سپس دوباره چشمان نافذش را به من دوخت و گفت:
-برای سرنوشتت…

در چشم‌هایم برق خاصی دیدم. گریه نمی‌کنم اما، این چشم‌ها برق خاصی دارد؛ انگار دنیایی از معماهای حل نشده‌، پشت این چشم‌ها مخفی شده است و تنها منتظر کشف شدن است..
از خودم خسته‌ام!

تیا، آرام باش. تو برای این کارها آموزش دیده‌ای…
گریه‌ام بند نیامد. برای گم کردن مکان و زمان، برای دیوانگی که آموزش ندیده‌ام!

اسلحه‌ها به سمت قلبش گرفتم.
لبخند تلخی زد و به چشم‌هایم نگاه کرد‌. آماده‌ی شکلیک شدم. یک هیولا هم که کم شود یکی است! فرقی ندارد او دوستم باشد یا نه، هیولا همیشه هیولا می‌ماند.

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 394 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان فرمانده من

خلاصه:دانلود رمان فرمانده من ما نمی دونستیم یه ویروس لعنتی تمومی نداره..اولش کل آمریکاوکم کم کل دنیارو دربرگرفت..شهربه شهرخشکی به خشکی نه تنهاانسانها..بلکه…دریاها..رودخونها.. درختاروهم تبدیل به خشکی می کرد..تبدیل به یه بیابون بی آب وعلف..اون زامبیای لعنتی هم روز به روزبیشترمیشدن…لشکری بی پایان…نهآبی..نه غذای…ونه حتی جای موندنی….زندگی کم کم داشت تموم میشدو دنیاداشت به آخراش می رسید…تعداد زندهاحتی به انگشت شمار شدنی میرسید…

 

 

همشون تبدیل شده بودن…تبدیل به یه موجود..یه حیوون وحشی،
..حتی حیونا…پرندها…دیگه هیچی نبودکه آلوده نشده باشه…
فرمانده سارا
دختر ورزشکار و قوی‌ای که با اراده با کمک تیمش به جنگ اون ها میره…
خوندن این رمان ترسناک و هیجانی رو از دست ندین..

ازروتردمیل پایین اومدم
عرق ازسرو روم پایین می ریخت ولباسموبه‌تنم چسبونده بود
نفسی ازسرخستگی کشیدم
ونگاموبه اندام ورزشکاریم انداختم
پوست‌برنزم،عضلات برجسته ی شکمم‌ درتداخل باهم
زیبایه خاصی پیداکرده بود
نگاموباردیگه
توتک تک اندامم انداختم
قدبلند
چشمای خماروکشیده،موهای تیره
این دخترروبه رو رو یه بت غرورساخته بود
بتی که سخت بود
سنگ بوددانلود رمان زیبای فرمانده من
سالهابود
دیگه مزه ی عشق،مزه ی دوست داشتن ودوست داشته شدن طعمش زیردندونام احساس نشده
بطری کناردستموبرمیدارم ویک نفس بالامی کشم
عرقای روپیشونیموباحوله ی دورگردنم پاک می کنم
سالهاکارم همین بود
ورزش،کار
این سارا دانلود رمان فرمانده من
باسارای چندسال پیش کاملاتفاوت داشت
این سارا
حالاباهردادش دانلود رمان زیبای فرمانده من
یه گردانوبه لرزه درمیاورد
حولموگوشه ازحموم آویزون می کنموواردحموم میشم…
شیرآب سردوبازمی کنم
سردیه آب خنکی وحس خوبی رو بهم منتقل می کنه
حس خوبی که باتمام وجودم حسش می کنم ..حتی حیونا…پرندها…دیگه هیچی نبودکه آلوده نشده باشه…
فرمانده سارا
دختر ورزشکار و قوی‌ای که با اراده با کمک تیمش به جنگ اون ها میره…
خوندن این رمان ترسناک و هیجانی رو از دست ندین..

پیشنهاد می شود

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 618 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان یتیم خانه مرگ

خلاصه:
داستان در مورد چهار تا دختره یتیمه که توی یک یتیم خونه قدیمی زندگی می‌کنند. اونا یه روزی متوجه می‌شن که داره اتفاقات عجیبی واسشون می‌افته، اونا تنها کسانی بودن که شاهد این اتفاقا بودن تا این که یک روز، دو تا برادر دوقلو به بهانه بازدید و تحقیق درباره یتیم خونه وارد اونجا می‌شن و به جمع دخترا می‌پیوندن.بلاهایی سرشون میاد که حتی فکرشم نمی‌تونید بکنید!

 

 

 

 

مقدمه:
جیغ، خون، ترس و وحشت، همه و همه در یتیم خانه ای که از گوشه به گوشه اون بوی مرگ میاد! یلدا  آوا  لیلی و توسکا،  دخترانی که قربانی این یتیم خونه می‌شن؛  دخترانی که با تک تک سلول های بدنشون ترس رو تجربه می‌کنن! یاشا برگشته  دانلود رمان یتیم خانه مرگ

 

قسمتی از متن رمان :

با شنیدن صدای جیغ، یه متر بالا پریدم.
نگاهی به اطراف انداختم، چشمم افتاد به لیلی و توسکا که می‌خندیدن، 
آوا هم مثه منگلا ادا در می‌آورد.
با حرص بالشتمو سمتشون پرت کردم که توسکا گرفتش.
توسکا گفت:
-جونم خواهری؟!
آوا گفت:
-کارت زشت بود لیلی، چرا جیغ کشیدی؟
لیلی مظلومانه گفت:
-خب قلقلکم دادی!
دستمو به نشونه سکوت بالا آوردم.
-خفه، بیشعورید دیگه! مگه الان وقت صبحونتون نیست؟ گمشید برید صبحونه بخورید!
پتو رو کنار زدم و زیر ل**ب گفتم: 
-سر صبح گند می‌زنن به اعصاب آدم!
توسکا گفت:
-تو چی؟
تکه ای از موهای طلاییمو که جلو صورتم افتاده بود، پشت گوش زدم.
-من نمی‌خورم، میرم یه دوش بگیرم که کمی سرحال بشم.
توسکا گفت:
-آره آره، دیشب شب جمعه بود؛ باید غسل کنی!
خودشون به خودشون خندیدن. 
دهن کجی کردم.
-کی به کی می‌گه؟ هه!
سه تاشون سمت در رفتن و خارج شدن.

 

 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 687 پنجشنبه 22 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان در همسایگی گودزیلا

دانلود رمان در همسایگی گودزیلا

نوشته آنیلاکاربرنودهشتیا

خلاصه:

یه دخترشیطون ودیوونه به اسم رهاشایان…یه پسرشیطون به اسم رادوین رستگار…هم کلاسی هایی که

سایه هم دیگه روباتیرمیزنن…رهابه شدت ازرادوین متنفره واین تنفرباعث میشه که واسه اذیت کردنش نقشه

های مختلفی بکشه…البته این وسط رادوینم ساکت نمی شینه و هرکاری می کنه تاحرص رهارودربیاره…این

نقشه کشیدناواذیت کردناوحرص دادناباعث میشه که اتفاقای خنده داری بیفته.
همه چیز خوبه وزندگی به خوبی می گذره اما به دلیل یه سری ازمشکلات،رها مجبورمیشه ازخانواده اش

جدابشه وتویه خونه دیگه زندگی کنه…اماباورودش به خونه جدید…عشقولانه…کل کلی..طنز…پایان خوش…قشنگه

 

– بیخیال شو!دیشب دیر خوابیدم،خوابم میاد.الانم سرم درد میکنه!
– چه غلطی می کردی که دیر خوابیدی؟!
همون طور که چشمام بسته بود و سعی می کردم بخوابم،باشیطنت گفتم:داشتم باآقامون اس بازی می
کردم،نفهمیدم زمان چجوری گذشت!عشقه دیگه!
ارغوان خندید وبه سمتم اومد.پتو رو از روی سرم کنار کشیدوگفت:پاشو ببینم!خرخودتی…خدا پسِ کله
هیچکی نمیزنه که بیاد بشه آقای تو!
چشمام و بازکردم و باشیطنت گفتم:خیلی دلشم بخواد!دختر به این ماهی!مثه پنجه آفتاب می مونم.
ارغوان باخنده گفت:توازخودت تعریف نکنی،کی تعریف کنه؟!
خندیدم وگفتم:عزیزم من چه از خودم تعریف کنم،چه نکنم،تعریفی هستم
!
– اوهو!اعتماد به سقفتون تو طحالم خانوم!
بعداز گفتن این حرف،درحالیکه داشت پتو رو جمع می کرد،گفت:پاشو ببینم!مرده شوره ریختت و ببرن!میدونی
ساعت چنده؟!۷:۴۵!پاشو!پاشو بریم که امروز دخلمون اومده!
دهن بازکردم تا چیزی بگم که باچشم غره عصبی ارغوان روبرو شدم.واسه همینم،سریع ازروی تخت بلند شدم
و بعداز شستن دست و صورتم در عرض ایکی ثانیه حاضروآماده بودم!!
یه مانتوی قهوه ای پوشیدم بایه شلوار جین قهوه ای سوخته.مقنعه کرم رنگمم سرکردم و چهارتا شیویدو
ریختم بیرون.اهل آرایش نبودم و درضمن وقتشم نداشتم…پس بیخیالش شدم و روبه ارغوان گفتم:بریم؟؟!!
ارغوان سری تکون دادوگفت:بریم که دیر شد!


 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید
امیری کد بازدید : 6270 پنجشنبه 22 شهریور 1397 نظرات (0)

نام رمان : راز شاهزاده شهر جادو (جلد دوم )
*سرنوشت شاهدخت ناشناخته*

نویسنده : AMI74

ژانر:عاشقانه،فانتزی،هیجانی”رازآلود

جلد دوم:

در جلد اول تا اونجایی خوندید که نگین پا به دنیای جدیدی میذاره و بعد روبه رو شدن با یک مرد چشم قرمزو مرموز توسط یه سری مرد زره پوش به اشتباه دستگیر میشه.قابل ذکر است که در این جلد داستان از پایان جلد اول آغاز میشه و بدون کوچکترین فاصله ای ادامه پیدا میکند.

 

خلاصه جلد دوم:

اینجا دنیایی دیگر است.دنیایی مخوف، راز آلود و ناشناخته.سرنوشتی شوم و مسئولیتی بزرگ بر شانه های ظریف دخترک سنگینی میکند.
حال،زمان این رسیده که دخترک کوچک قصه بزرگ شود،قدرت بگیرد و درست فکر کند و ترس را کنار بگذارد.
باید دید پرنسس ترسوی ما با قلبی مالامال و پرشده از عشقی سوزناک میتواند در این جنگ بزرگ و نابرابر همراه با مریدان خود،پیروز شود؟

و آیا توان شنیدن حقیقت را دارد و میتواند بین
بد و بدتر یکی را انتخاب کند و با مشکلات جدیدش روبه رو شود و روی پاهای خودش بایستد یا بازهم به دنبال یک تکیه گاه میگردد…؟؟!
قسمتی از رمان

به نام خالق پیدا و پنهان

که پیدا و نهان داند به یکسان​

از درد جیغ های گوش خراشی میکشیدم.
دو جلاد سیاه پوش با کمال بی رحمی دست هامو از مچ گرفته بودن و منو به طرز وحشیانه ای به طرف جایگاه اعدام میکشیدن.
مردم دورتا دور جایگاه جمع شده بودن و با لبخند به منی که روی زمین کشیده میشدم،چشم دوخته بودن و مدام در گوش هم پچ پچ میکردن.

 



 برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

درباره ما
Profile Pic
سایت رمانک سایتی برای دانلود رمان جدیترین رمان ها برای موبایل و تبلت و کامپیوتر، رمان آنلاین ، داستان کوتاه دانلود کتاب و جدیدترین مطالب روز دنیا میباشد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 218
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1076
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 74
  • بازدید امروز : 111
  • باردید دیروز : 168
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 111
  • بازدید ماه : 1,515
  • بازدید سال : 27,823
  • بازدید کلی : 581,420
  • کدهای اختصاصی