loading...
رمانک
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
دانلود رمان او مرا کشت 1 303 rokhsha
رمان تخیلی 1 258 nazi85n
دانلود رمان نقاب من 1 330 arsam
دانلود رمان از عشق بدم بدم می اید 1 453 piskesvat
رمان گندم رو کسی داره بهم بده؟ 3 392 mahdeh_1280
کسی رمان روزهای تا ابد بی تو(‌جلد دوم رمان باتوهرگز)‌داره؟ 1 430 sara
رمان همسر کوچک من و همسر دهاتی من کسی داره بذاره؟ 1 976 sara
رمان شکاک و نارین کسی داره؟ 0 327 mbm
دانلود رمان چیزی شبیه سرنوشت 2 326 sara
فال روز سه شنبه 3 مهر 1397 0 263 sara
فال روز دوشنبه 2 مهر 1397 0 207 sara
فال روز یکشنبه 1 مهر 1397 0 201 sara
دانلود رمان عشق به چه قیمت 0 261 sara
فال روز شنبه 31 شهریور 1397 0 405 sara
دانلود رمان در پی انتقام 0 280 sara
دانلود رمان ترس و عشق 0 283 sara
دانلود رمان سه تفنگدار شیطون برای جاوا، اندرویدنوشته فاطمه موسوی 0 395 sara
دانلود رمان زروان 0 237 sara
دانلود عشق نوشته های یک ماه و اندی 0 224 sara
دانلود رمان لاک طلایی 0 380 sara
دانلود رمان دنیا پس از دنیا 0 240 sara
دانلود رمان مردی حکم می دهد 0 373 sara
دانلود رمان تمام ناتمام من 0 240 sara
فال روز جمعه 30 شهریور 1397 0 211 sara
دانلود رمان اگه بدونی 0 218 asal
دانلود رمان شاه شدم گدا شدی 0 323 asal
دانلود رمان آشوب 0 235 asal
دانلود رمان سر آغاز یک احساس 0 339 asal
دانلود رمان غزلواره های دلم 0 508 asal
دانلود رمان عمر هیچ درختی ابدی نیست 0 469 asal
امیری کد بازدید : 2334 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

 

خلاصه :

داستان در مورد دختریه که ارث پدر بزرگش بهش می رسه اگر به شرط هایی که براش گذاشته شده عمل کنه … پایان خوشیک ساعته دارم صدات میکنم .پیر مرد با اون حالش اونقدر صدات کرد خفه شد .اینقدر ورزش کردی نمردی؟با چشمای گرد شده نگاهش می کردم، خودش متوجه تعجبم شد و ادامه دادپاشو ! برو ببین آقاجون چیکارت داره

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید


امیری کد بازدید : 2031 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

 

خلاصه:

دختری با روحی کمال طلب و مغرور ، به دور از هرگونه وابستگی به هیچ فرد و یا شخصی … بیزار از تظاهر به نفهمیدن و بحث ها و کل کل های بیهوده .
پسری با نهایت خود بینی و خودرایی ، مخالف با هرگونه احساس و سرگرمی و تنها منطق که زندگیش رو در برگرفته … با افکار و خواسته هایی گنگ و مبهم .
و یک شرکت … شرکتی که نقطه ی اتصال این دو شخصیت به هم میشه … اتصالی نه چندان پایدار … و یک همکاری و همراهی در نهایتِ دشمنی …
و تنها نقطه ی مشترک … غرور …
و پایانی مبهم تر از خود شخصیت ها …
و تغییراتی که شاید …


برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1322 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

خلاصه ی داستان :
صهبا عظیمی مهر ، صیغه و زن دوم امیر حسام صالحی است . مردی که عاشقانه دوستش دارد . بعد از شش ماه شرایط به هم می ریزد . زن اول امیر حسام حامله می شود و صهبا مجبور می شود از امیر حسام جدا شود …………قشنگه…پایان خوش

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 2715 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

خلاصه:
در دو راهی سقوط یا صعود، سرگرد سید پارسا فدوی قرار گرفته، برای حل کردن ماجرای گنگی که مثل یه کلاف سردرگمه.
تصمیم با خودشه که کدوم راه رو انتخاب کنه. راهی که منجر به سقوطش باشه و عاقبتش رو مثل نادر یزدان پناه کنه
یا راهی که صعودش رو منتهی بشه، صعودی که مطمئنا آسون نخواهد بود.
راهی که بتونه اونو به عشق گمشده اش برسونه. اما کدوم راه؟
چون اینجا سقوط آسونه. سقوط، آزاده.
ولی صعود سخته. صعود، ممنوعه…

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید


امیری کد بازدید : 563 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

داستان درباره دختریه که به دلایلی مجبور میشه به خونه خاله دامادشون بره و از قضا نوه خاله دامادشون هم برای کاری از خارج به ایران میاد.

در ادامه اتفاقاتی براشون میفته که خوندنش خالی از لطف نیست …

مقدمه:
پشیمونم از این‌که روزگاری همه هوش و حواس من تو بودی
از این‌که در نگاهت ندیدم که اینه رفتنت به زودی.
پشیمونم از این‌که بـ ـوسه‌هات رو گذاشتم پای احساس قشنگت
از این‌که عاشقونه دل سپردم به اون قلب همیشه سنگت
پشیمونم از این‌که گریه کردم تو رو با دیگری وقتی که دیدم

قسمتی از داستان :

ساکم رو توی دستم گرفتم و به سنگینیش توجه‌ای نکردم. از ترمینال تا این‌جا با فکرای جور واجوری که توی سرم بود دست و پنجه نرم کردم.
آخه چرا من؟ مگه نمی‌شد من رو هم با خودشون ببرن؟!
می‌دونم توق زندگی خواهرم اضافی بودم. اون بیچاره چه گناهی کرده بود که باید منِ بی‌پناه رو توی خونه‌اش نگه می‌داشت؟
خودش هم ناراحت بود که من نمی‌تونم باهاشون برم.
آقا صدرا، شوهرخواهرم هرکاری کرد؛ اما از شرکت‌شون قبول نکردن که منم همراه‌شون به ایتالیا برم؛

بنابراین بیچاره خواهرم با کلی شرمندگی و ناراحتی به من گفت که باید بیام شیراز پیش خاله‌ی مامانِ صدرا که اصلا هم تا حالا ندیده بودمش. هر چی به تارا اصرار کردم تا وقتی که برمی‌گردن بذاره بمونم خونه‌شون؛ قبول نکرد و گفت:
-نمی‌خوام با کلی دلشوره و نگرانی راهی دیارغربت بشم.

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 2750 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

خلاصه:
“سرنوشت بامن چه کرد؟مگه من درحقش چیکارکرده بودم؟مگه تاحالا بهش بدی کردم؟مگه تاحالا دورش زده بودم؟من که تاالان مطابق با میل اون زندگی کردم پس چرا هرچی بیشترپیش میرم بیشتر تو منجلاب زندگیم غرق میشم؟چرا هرچی بیشتر دست وپا میزنم نمیتونم خودمو ازتوش دربیارم؟وای خدادارم دیوونه میشم ،دارم تموم میشم،دارم ذره ذره آب میشم،پس توکجایی ؟مگه نگفتی هرچی ازم بخواین بهتون میدم؟مگه نگفته بودی خواسته ها ونیازهامون رو به توبگیم ؟پس چرا من هرچی از تومیخوام برعکسش روبهم میدی چرا خدا ؟مگه من چی ازت خواسته بودم جزاینکه …..”
داستان درمورد یه دختره که اسمش یاسمینه .مادرش رودوسال پیش ازدست میده و حالا خودشه و بابایی که بعدازفوت مادرش اوضاع قلبش اساسی خرابه ویه خواهربزرگتر که

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 969 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

 

خلاصه :

داستان دختری‌ ا ست که در  کودکی، با دریافت تصویری بر پرده‌ی سفید ذهنش، بزرگسالی مخدوشی برایش رقم خورده و عزم آن دارد که با مهربان‌ترین همراه و همنوازش، خوش‌ترین لحظات را بر اریکه‌ی خیالش ثبت کند و آن که واقعیت این همراهی را به ته خط می‌رساند،‌‌ همان اوست که…

 

مقدمه:
همیشه می‌دانستم که همراهی‌ات با آن عطر دلپذیر، رویایی است که تنها می‌توان با خود از آن یاد نمود.
همیشه می‌دانستی که من، تُرد‌تر از آنم که ندید‌‌ن‌هایت را بپذیریم و اگر نیایی و بر هیجان بی‌رنگ نگاهم

قدم نگذاری، فرو خواهم شکست.
تو نبودی و کسی آمد که بر جایگاه خیالت نشست و سلطانی کرد و عطر ماندگارت را شست و

بهشت را بر من فرود آورد. تو نبودی…

 قسمتی از داستان

بهار:
– «پاسخگوی پانصد و هفده» بفرمایید؟
– کمک.. خانوم.. تو.. رو.. خدا.. کمک..
– الو.. الو.. صدام رو دارید؟
– کمکم.. کنید..
– عزیزم… خانوم… فکر کنم اشتباه گرفتید! به جای هشت باید پنج می‌زدید که به اورژانس وصل بشه، این‌جا صد و هجدهه، متوجه‌اید خانوم؟
صداش بریده‌بریده به گوشم می‌رسید.
– کمک.. کنید.. دستم.. ح.. س.. ندار.. ه… کمک..
با خودم گفتم: خدایا، این دیگه چیه؟ عجب گرفتاری شدم. حالا چی کار باید بکنم؟
صداش از ته چاه می‌اومد، یه طوری که انگار گوشی تلفن ازش فاصله داره. سنش هم به نظر بالا می‌رسید.
– خانوم گوش کنید، لااقل بگید کجایید؟ چه اتفاقی براتون افتاده؟
صدای زمزمه‌ی منقطعش، خیلی بد به گوشم می‌رسید.
– قل.. بم.. درد.. می‌.. کنه.
– می‌تونید آدرستون رو بگید؟
– خیابو.. ن مقا.. می‌.. کوچ.. ـه.. ته.. را.. نی.. پلا.. ک.. هفت.. زنگ.. یک.. خدا… یا..

– الو.. الو خانوم.. الان به اورژانس زنگ می‌زنم تا به کمکتون بیاد، می‌شنوید؟

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید


امیری کد بازدید : 2753 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

نام رمان : کنیزک زشت من

نویسنده : سمیرا ۱۰۰۰

نویسنده رمانهای زمزمه های مرموز عشق و کبریت خطرناک من

خلاصه داستان از زبان نویسنده:

اتفاقات این داستان بخش بندی شده هر چی جلوتر بریم واضح تر میشه برای همین نمیشه زیاد در موردش توضیح داد چون داستان لو میره … این داستان در مورد دختری از قشر بسیار ضعیفه که به طریقی به کامپیوتر دسترسی پیدا میکنه و از طریق چت با رسا اشنا میشه و این وسط اتفاقاتی میفته که زندگیشو کلا عوض میکنه و تحت شعاع قرار میده و با عث میشه بزرگترین راز زندگشو بعد از ۲۲ سال بفهمه …….پایان خوش

 

* چت فقط طریقه اشنایی لیلی با رساست اتفاقات بعدشه که مسیر داستانو مشخص میکنه ….. این داستان تا یه جاهاییش تقریبا واقعیه ولی از یه جایی به بعد خودم تغییر دادم و کلا تخیل خودمه …….. پایانش خوشه البته هنوز تمومش نکردم ولی پایان شیرین داره …… در ضمن اسامی توی چت همه غیر واقعین و هر گونه تشابهی کاملا اتفاقیه …… اگر کسی در مورد چت سوالی داره بگه تا توضیح بدم البته فکر نمیکنم کسی ندونه چت چطوریه…

ژانر داستان : عاشقانه و بعضی جاها کل کل هم داره

اسامی شخصیت ها : لیلی ، رسا ، پیمان ، پری ، مهران  ، مرجان ، هادی ، مریم خانم ، ناهید و ………….

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1628 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

خلاصه:
سارانکوهش‌، تک دختر رضا نکوهش‌، دختری مغرور و بی‌احساس! ثروت پدرش او را قدرتمند ساخته؛ اما روزگار همیشه بر وقف مراد نیست. ورق بر می گردد و این دختر مغرور، مجبور می شود درخانه ی خود مانند یک رعیت زندگی کند و از ثروت پدری محروم شود. ثروتی که توسط مردی سنگ دل تصاحب می شود. این دختر تلاش می کند تا آن را پس بگیرد. آیاموفق می شود یا…

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

 

امیری کد بازدید : 598 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

خلاصه :
یک دختر به اسم پرستو …. یک پسر به اسم سام….
دختر قصه ی ما تو کار هنری(گیتار)هستش …. پسر قصه ی ما هم بسکتبالیست هستش که برای تمرینات بیرون از باشگاه دنبال زمین میگرده که پیدا نمیکنه ولی یک روز چشمش به زمین پرستو میخوره و میخواد ازش اجاره کنه که ….

 

دانلود رمان زمین من زمین عشق

محتوا بازبینی و اصلاح گردید

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

قسمت دانلود

امیری کد بازدید : 1518 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

مي‌خواهم از دردي بگويم كه بوي گنــاه و نجاستش، تمام شهر را پر كرده است.
دختركی نوجوان و شهرستانى، با مشكلاتي در پرورشگاه مواجه مي‌شود و مشکلاتی که او را مجبور می‌کنند تا براي تامین

آینده و خوشبختیِ برادر كوچكترش، از آنجا فرار کند.
دست سرنوشت، او را به خانه‌اي می‌کشاند که خانهء فساد مي‌خوانيمش. در مابین این کشاکش‌ها، آشنایی با فردی، تقدیر دیگری برای دخترک رقم می‌زند.

پ.ن: اين رمان براي افراد احساسى و روحيهء لطيف توصيه نمي‌شود.

پيش گفتار:
می خواهید بخوانید این نوشته‌های مرا… بدانید که دست رنج فکر، شب و روز من است.
پوزخندی زنید! تحقیری کنید، توهینی کنید، بدانید حاصل افکار من است!
اگر این نوشته‌های بنده‌ی حقیر بر دلتان نشست و لبخند بر لبتان آورد؛ با صلواتی بر اموات حلال کنید لبخندهایتان را!
من آن دست به قلم که می‌نویسد افکارش را؛ نه آن کس که نویسد برای جذب خواننده؛ متنش را.
من آن فرد لبخند زنان که می‌خواند عقایدتان را، نه آن خوش اندیش که می‌بیند فحاشیتان را.
به نقد خوب و درستتان محتاج هستم. نخواهم بخشید آن تخریب ساز نوشته‌هایم را.
بخوانید ز این نجاست روزگار لاکن؛ بدانید، ندارد “تحفه نجس” قصد توهین، به فرد و یا قومیت خاصی را.
#پریا_قاسمى

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید


امیری کد بازدید : 1530 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

داستان دختری که پدر و مادرشو از دست میده و این باعث میشه زندگیش مسیر جدیدی را طی کنه …..و اما اون روزی که قلب منو با خودت بردی و منو اسیر خودت کردی . اون روزی که من دوست داشتم ولی تو از عشقت با

مقدمه :

و اما اون روزی که قلب منو با خودت بردی و منو اسیر خودت کردی

. اون روزی که من دوست داشتم ولی تو از عشقت با هم حرف میزدی .

من دختری بودم که همه چیز داشت ولی یه شب همه چیزمو از دست دادم مامانم بابام .

تنها ی تنها شدم . تنها تر شدم وقتی که تو منو تنها ذاشتی . بدترن روز من روزی بود که

….و اما اون روزی که قلب منو با خودت بردی و منو اسیر خودت کردی

. اون روزی که من دوست داشتم ولی تو از عشقت با و

اما اون روزی که قلب منو با خودت بردی و منو اسیر خودت کردی . اون روزی که من دوست داشتم ولی تو از عشقت با

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 664 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

مینا دختری جوونه كه واسه آیندش برنامه های زیادی داره اما با تصمیم خودسرانه و ظالمانه پدرش حاكی از ازدواج اون با پسركارفرماش ، تمام برنامه هاش نقش بر آب میشه . پدر شرط ازدواج نكردن مینا با اون پسر رو قبول شدن توی كنكور گذاشته اما اینجاست كه قصه رنگ دیگری به خودش میگیره و حوادث اون جور كه شما فكر می كنین پیش نمی ره….

 

حریف سرنوشت نمیشی به مادرش ارث رسيده بود ، مادر مينا يكي يه دونه خونواده بود

برا همين تمام دارايي پدرش كه اين

خونه و خونه اي كوچولو توي چالوس بود، بعد از فوت پدربزرگ به مادر

مينا منتقل شده بود. بيشتر افراد فاميل نام اون خونه

رو بهشت مينا گذاشته بودند چون كه تمام گلها ، درختها و سبزه ها رو مينا

با دست خودش كاشته بود . روزاي تعطيل با پدر

به جون خونه مي افتادند و با كمك هم و به سليقه مينا باغ رو مرتب و تزيين

مي كردند ، درختاي ميوه سرسبز، گلهاي رز

روون رنگارنگ و سبزه هاي بلند و بانشاط هر كدوم جلوه خاصي به باغ مي دادند

، رويايي تر از همه اينا حوض خيلي

قشنگي بود كه وسط حياط خودنمايي ميكرد ، شبها وقتي پمپ فواره رو روشن مي كردند ديگه زبون از توصيف باغ ناتوون

مي موند. پدر مينا اوضاع مالي اونچناني نداشت ، كارمند ساده

يه شركت بازرگاني بود، حتي چند بار مي خواست خونه رو

بفروشه و خونه اي كوچيك تر بخره و بقيه پولو صرف مشكلات زندگيش كنه اما مادر و مينا سخت مخالف اين كار بودند و

هر دفعه به بهونه اي اونو منصرف مي كردند البته هر چند كه سند اون خونه به نام مادر مينا بود و پدرش اگه مي خواست هم نمي تونست خونه ساختمون خونه مثه حياط باحال بود گچ بري هاي فوق

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 518 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

خلاصه:
ارغوان، دختر بزرگ خانواده‌ی مذهبی هدایت که نام نیک‌شان اعتبار تمام محله است، قرار است به زودی با پسر یکی از بزرگان ازدواج کند. همه چیز برای این مراسم آماده است که سر و کله‌ی فردی از گذشته‌ی پنهان ارغوان پیدا می‌شود. کسی که اگر آشکار شود…

 

مقدمه:
آری…! چرا نگویمت ای چشم آشنا
من هستم آن عروس خیالات دیر پا
من هستم آن زنی که سبک پا نهاده است
بر گور سرد و خامُش لیلیِ بی‌وفا

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 


امیری کد بازدید : 1231 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)

خلاصه:

ساره در خانواده ایی زندگی میکند که در آن خانم خانه یا همان حج خانم همه کار خانه است . مادر به ساره اصرار میکند خواستگارش را بپذیرد . خواستگاری که فقط برای اینکه ازدواج کرده باشد به خواستگاری ساره آمده بدون هیچ عشقی ، ساره نمیپذیرد و غرّ غرّهای حاج خانم را میشنود. ساره دانشجو و مربی شنا بود و عمه ایی دارد که در جوانی از همسرش جدا شده و با پدر ساره قهر است ولی ساره و علی ؟(برادر ساره) با او بسیار نزدیکند و او را دوست دارند آنها هرگاه از دست غرّ غرّهای حاج خانم خسته میشوند به آنجا پناه میبرند .

 

در درگیری که علی به خاطر ساره با مادرش داشته حاج خانم به سفر مشهد میرود و در این سفر با خانمی اشنا میشود که پسری مقبول دارد .کامران پسری زیبا، مهندس پرواز ، کاملا به خود متکی است و به پیشنهاد مادرش به خواستگاری ساره میاید و این آغاز زیبایی است برای داستان بسیار زیبای خالکوبی ……

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید


امیری کد بازدید : 563 یکشنبه 01 مهر 1397 نظرات (0)
 خلاصه:آترینا برقعی بعد از چند سال به ایران برمی‌گرده و پیش دو تا برادرهاش زندگی می‌کنه. .. توی مدتی که ایران زندگی می،کنه با اتفاقاتی روبه‌رو میشه که براش تازگی داره…

 

چند تا رمان خوب که در حال تایپ هستن اوردم بخونید لذت ببرید

رمان اسارت نگاه | روشنک.ا کاربر انجمن یک رمان

رمان فراموشی مادربزرگ | روشنک.ا کاربر انجمن یک رمان

رمان طلسم موروثی | ASIL کاربر انجمن یک رمان

مقدمه:
کودک درون من چون، طفلکی
در ميان آرزوهای من است
او چه معصوم و چه ساده، خفته است
او که از من، او که دائم، با من است
عشق را، در آن دل پاک ديده‌ای؟
او به مانند مَهی در آسمان
چون ستاره، چون همان رنگین‌کمان
تک نواز ساز زيبای من است
چون قناری، کز قفس آزاد شد
می‌پرد بر بام هر کاشانه‌ای
عقل بر او داد و بيداد می‌کند
تو همان کودکِ خامِ خفته‌ای
عقل با او، در کشمکش، در قهر و کین
ساليان سال، دعوا می‌کند
که چرا بهار خويشتن را
از همان نو قصه‌ها، پر می‌کند
عقل!
ای حاکمِ این تن قفسم!
عاقلان روزگار را ديده‌ای؟
به چه سخت گرفته‌ای، اينک بگو
ظالمان روزگار را ديده‌ای؟
اين همه عقل و بدن رشد يافتند
جز دلی، جز سنگ‌ها بیافتند؟
من که اکنون در درونم خفته‌ام
دلم آبی ست، نگاهم چمن است
مگر اين است که دلی شاد باشد
همه تن سالم و زيبا نظر است

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 674 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:
هانا برای ادامه زندگی به روستای پدریش و نزد خانوده‌ی عموش میره. طی اتفاقاتی، ارباب، دختر عموی هانا رو برای ازدواج با پسرش انتخاب می‌کنه؛ اما هدیه که شنیده بوده ارباب زاده پسری خوش گذران و بد اخلاقه، عمیقا از این ازدواج واهمه داشته. اون از هانا می‌خواد به جای اون همسر ارباب زاده بشه.
با ورود هانا به عمارت اربابی، اون متوجه حقایقی درباره‌ی ارباب زاده و باقی اهالیه خونه میشه، اون تصمیم می‌گیره…

 

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1714 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه :

داستان در مورد دختر خدمتکاریه که عاشق پولدارترین پسر آمریکا میشه در حالی که از هویت پسره بی اطلاعه…عاقبت این عشق دو طرفه چی میشه؟ ….

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 587 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه :

درباره دخترک هشت ساله‌ای است که بعد شانزده سال اتفاقات بچگی‌اش را فراموش نکرده و ریشه انتقامی که از یک فکر سیاه سرچشمه می‌گیرد را در وجودش تغذیه می‌کند و آن را تبدیل می‌کند، به شخصیتی که خود را پشت نقابی پنهان کرده تا انتقام بگیرد.
ریشه‌ای که دخترک آن را پرورش می‌دهد، به زندگی و سرنوشت خیلی‌ها گره می‌خورد؛ اما با اتفاقاتی که برایش می‌افتد، آن ریشه کم کم خشک می‌شود؛ ولی…

 

مقدمه:
یک نقاب…
یک مانع برای پنهان شدن، برای انتقام گرفتن…
گاهی تو را به هدف شانزده ساله‌ات می‌رساند؛ اما…
اما اگر کسی پیدا شود که نقاب تو را بردارد، مانعت را در هم بشکند…
تو دیگر نمی‌توانی آنی که خودت می‌خواهی برای هدفت باشی…
می‌شوی آنی که او می‌خواهد، می‌شوی آنی که در مقابلش راحت است…
می‌شوی کسی که راحت در مقابلش می‌خندد، راحت از هر دری حرف می‌زند، راحت نگاهش می‌کند…
و این شروع یک ماجرا هست!
ماجرایی که شاید خلاف میل تو باشد؛ ولی در اختیار تو نیست تا آن را تغییر بدهی…
و آن موقع است که مسیرت عوض می‌شود…
مسیری که فکر سیاهی را شانزده سال درگیر خودش می‌کند…
مسیری در گرو شانزده سال فکر سیاه…
«رفتم مرا ببخش مگو او وفا نداشت، راهی جز گریز برایم نمانده بود.»
(فروغ فرخزاد)

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

 

امیری کد بازدید : 1553 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

دختری با قلب پاک و صاف و ساده، گیر اربابی از جنس نفرت می‌افتد. برادر گمشده اش را میابد و مجبور به ازدواج اجباری با ارباب می‌شود ، ولی در وجود او، پسری کوچک رشد می‌کند که به نظر می‌رسد که حلال همه ی مشکلات اوست. در این بین، مهلا همسر سابق ارباب جوان تلاش می‌کند دختر و فرزندش را بکشد، ولی او موفق نمی‌شود و به سزای کارهایش می‌رسد و عشق دخترک و عشق به فرزند او، باعث خوب شدن رابطه با شوهرش می‌شود و این گونه است که از اجبار به عشق دست پیدا می‌کند.

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید


امیری کد بازدید : 1060 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه :

مهرنوش دختر روستایی که ارباب دستور داده اون رو پیشش ببرن اما برای چی؟ چرا؟ آیا ارباب عاشق اون شده؟

 

 

مقدمه :

هشــــدار…

به قلبهایمان هشدار دهیم حتی در آسمان تیره و ابری هم میتوان ستاره پیدا کرد

حتی از دریای خروشان و طوفانی هم می شود ماهی گرفت..

اگر آب نیست و آفتاب بی رمق است،،

می توان حتی گل و درخت را در حافظه کاشت!!

و برگ و بارشان را به تماشا نشست…

تنها باید به چشمهایمان بیاموزیم که زیبایی هارا جست و جو کنند..

به گوش هایمان یاد بدهیم که زمزمه های محبت و مهربانی را بشنوند،،

و..

به قلبهایمان هشدار دهیم که جز برای محبت و عـــشق نتپند….

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 


امیری کد بازدید : 2227 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه :
یه خانوم خجالتی و چادری با یه آقای جلــــف و شیطون که از شانس بد این خانوم همسایه از آب درمیان. اذیتای این آقا برای حرص دادن این خانوم دیدنیه و خنده داره.
بریم ببینیم این خانوم می تونه این آقــای جلــــف رو آدم کنه یا نه ؟


برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1047 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:
-بهتره چشم هات رو ببندی. -تو کی هستی که به من دستور می‌دی؟
مثل همیشه، با کت و شلوار مشکیش بود که جلوم ایستاده بود.
– می‌دونی که برام کاری نداره چشم هات رو خودم ببندم، پس بهتره کاری که بهت گفتم رو انجام بدی.-انجام ندم؟ -مجبورت می‌کنم.
یه پوزخند تحویلش دادم. با صدای در، برگشتم. از چیزی که می‌دیم، سر جام خشکم زد.
با چشم های اشکیش، داشت التماسم می‌کرد که همین یک دفعه رو بهش شک نداشته باشم. خبر نداشت که خیلی وقته شکم نسبت بهش بر طرف شد، فقط خیلی دیر بر طرف شد.وقتی به خودم اومدم، چشم هام رو بسته بودن. صدای نحسش، مثل ناقوس مرگ توی گوشم بود.
-شنیدم که تیر اندازیت حرف نداره.
با شنیدن صدای تیر، چشم بند رو برداشتم.

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید


امیری کد بازدید : 373 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

مرسانا بزرگمهر دختری از جنس شیطنت، زرنگ و باهوش، دختری نمازخوان و با خدا، از جنس نور… طی ماموریتی که بهش میدن با دوست داداشش آشنا میشه، هر دوشون پلیسن و همکارن… این‌طور میشه که سرنوشتشون با هم رقم می‌خوره… پایان خوش.

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید


امیری کد بازدید : 1181 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان:

نازگل دختر زحمت کشی هستش که باید خرج خواهراش و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میفته…

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 725 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان:

دختری از جنس تنهایی…دختری از جنس شیشه با قلبی مهربان… دختری ساده و بی شیله پیله…دختری پاک… دختری که در خانوانده ای قد کشیده و بزرگ شده که رسمشان این است.دختر با لباس سفید به خانه بخت میرود و با کفنش بازمیگردد…در غیر این صورت دیگر جایگاهی ندارد…مردی ظالم… مردی تبهکار از تبار بی رحمی…مردی بی منطق … و این داستان،داستانی است از بی وفاقی های این دنیا ، داستانی در اوج غم و ذلت…داستانی که بازیگرانش خیلی خوب نقش بازی میکنند و در عین اینکه غمگین هستن، طنز گونه بازی میکنند.

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید


امیری کد بازدید : 2053 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه :

زندگی دختری به نام طنین که با مرگ پدرش با خانواده غربی عموش اشنا میشه و…در ایوان روی تک صندلی فلزی خاکستری رنگ زانوی غم بغل گرفتم. هوا کمی سرده اما نه اونقدر که نیاز به لباس گرم و شال و کلاه باشه دستام و زیر بغل می برم و به اسمون آبی شفاف نگاه می کنم..

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

 

 

امیری کد بازدید : 5893 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)
خلاصه:
داستان من قصه دختریه که زندگی کردن رو می خواد… این دختر بی قصد میخنده ، بی قصد حرف میزنه و از همه مهمتر بی قصد زندگی میکنه… رائیکا یاد گرفته که به جای غرور چاشنی شیطنت رو پیشه کارش کنه و با اذیت کردن هاش موجب خنده بشه… درسته که خیلی دلش نازکه وزود میشکنه، اما با خندیدن از خودش یک آدم بی تفاوت رو ساخته…

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1729 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه :
دختر پر از حسرت پر از تنهایی بغض چند ساله . دختری که درونش کشته شد هرچی که اسم از امید دارد پسری پر از غرور پر از قدرت . از جنس سنگ . «خانواده ی قدرت مند . یک ازدواج خانوادگی . یه عقد اسمانی . بله عقدی که با بغض با گریه کمبود وجود …..

 

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1781 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

مقدمه :
تنگ که میگویم …
نه مثل تنگی پیراهن …
دلتنگی من …
شبیه حال نهنگی است …
که به جای اقیانوس …
او را در تنگ ماهی انداخته اند …
دلم برایت تنگ شده است …
این یعنی ریه های من …
دم و باز دم …
نفس های تورا کم آورده اند …
دلم برایت تنگ شده است …​

قسمتی از رمان :

♥آیدا♥
نگاهی به داخل کاپوت انداختم . انگارنه انگار . هیچی نمی فهمم . شانسی دستم رو بردم داخل تا سیمی قطعه ای چیزی رو تکون بدم که با خراشیده شدن مچ دستم جیغم به هوا رفت . دستم رو با شدت از کاپوت بیرون کشیدم و سرم رو بلند کردم اما لبه ی تیز کاپوت محکم خورد پشت گردنم . دیگه اشکم در اومده بود . صدای خندون ارش رو از کنار ماشین شنیدم :
ارش – کمک لازم ندارین خانوم دست و پا چلفتی ؟
من – اشتباه گرفتی . بنده یه پا مکانیکم واسه خودم .

راست می‌گفت؛ باید می‌ذاشتم تنها باشه. دیگه بزرگ شده بود، نمی‌شد مثل بچگی سرش رو گرم کرد. به

 


امیری کد بازدید : 640 شنبه 31 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه : دانلود رمان رفت اما این پایان نیست نفس دختر ای که از کودکی در عمارت تهرانی ها بزرگ شده … عاشق شهاب میشه ، ولی بعضی وقت ها ادم هر حسی رو با عشق اشتباه میگیره ! مثل حس وابستگی … شهاب نفس و ترک میکنه و شهراد پسر بزرگ تهرانی ها که از خیلی سال پیش عشق نفس و تو سینه اش داشته میخواد نفس و هم عاشق کنه …

 

 

قسمتی از رمان :

*به نام خدا*

نیایش:نویسنده رمان یاس.

من همان ام که شروع اش کردی…
نکند دل بکنی ، دل ندهی بی سر و سامان بشوم!

تو حیاط به درختی که این روز ها مونس تنهایی هام شده بود تکیه کردم. شهراد مثل همیشه سر ساعت

اومد. چقد این ادم به نظم و دقیق بودن اهمیت می داد.

لندکروز مشکی شو جای همیشگی پارک کرد و اومد پایین و نگاه اش به من افتاد…خودم و جمع و جور

کردم و درست نشستم. به در ماشین تکیه کرد و از جیب کت اش جعبه سیگار اشو در اورد و با فندک

طلای اش روشن کرد. کام عمیقی گرفت و دود جلوی صورت اشو احاطه کرد.

از همون فاصله می تونستم برق نگاه اشو ببینم. با خودم گفتم.
-این چشه…دیونه شده؟
چرا این طوری می کنه؟

سیگارش تموم شد و انداخت رو زمین و با پا لهش کرد و رفت. با دهن باز نگاه اش کردم تا وقتی از

جلوی دید خارج شد. از کار اش تعجب کردم. درست فردا همون ساعت اومد و این کار را تکرار کرد با این تفاوت که یه سیگار شد چند تا !

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 843 جمعه 30 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان:

داستان در مورد پسریه که بعد از ۷ سال دوری از کشور و خانوادش به ایران بر میگرده که البته این بازگشت با رفتنش از ایران خیلی مطابق میلیش نبوده ، توی بازگشتش مجبور به با خانواده و دوستانش میشه و در خلال این دیدار ها اتفاقی براش میفته که بعضی از اونها مسیر زندگیش رو تغییر میده.

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 297 جمعه 30 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان:

یاسمین به خاطر دلیلی که نمیدونه از طرف مادرش طرد شده. محدثه که دوست یاسمین میشه طی یک شب با چند مرد درگیر میشه که باعث آشنا شدن آن دو دختر با سرنوشت ساز های داستان میشه.

 

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

 

 

امیری کد بازدید : 934 جمعه 30 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان:

درباره انتقامی است بزرگ انتقام مردی که زندگی همه را تغییر میدهد . انتقامی از جنس عشق از جنس اجبار ، از جنس دروغ و دل شکستن ، و همچنین از جنس عشق …. و دختری بی گناه و انتقامی که زندگی اش را نابود کرد شاید هم ساخت…

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1674 جمعه 30 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان:

رمان کاملا طنز و در عین حال عاشقانه است. زندگی دوتا پسر کاملا شیطون و جذاب به اسم های آیدین فرخی و آرمان رادمهر به همراه یک دختر شیطون به اسم عسل رادمهر . عسل و آرمان با هم فامیل هستند و آیدین هم دوست خیلی صمیمی و چندساله آرمان هستش.آرمان و آیدین خیلی روی عسل تعصب دارن و خیلی هم دوسش دارن اما با ورود پسری به نام اشکان پاک نژاد زندگی عسل و رابطه اش با آرمان و آیدین کمی بهم میخوره و اتفاقایی براشون میفته که عسل اصلا انتظار نداره . حتی شما هم انتظار ندارید چه برسه به عسل! رمان بسیار عالی و جذابی است و خوندنش خالی از لطف نیست .

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 285 جمعه 30 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان:

داستان درباره دختری به اسم ساغره که با استاد دانشگاش ازدواج میکنه ولی بعد از دو ماه که از ازدواجشون میگذره در شبی که از مسافرت برمیگردن کل خانواده و شوهرش رو از دست میده و این شروع یک زندگی پرفشار و سخت برای ساغره . تا اینکه تصمیم میگیره…

 

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 322 جمعه 30 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

اﻭ ”ﻣــﺮﺩ” ﺍﺳﺖ
خوابش از تو کوتاه‌تر و خواب ابدیش از تو طولانی…آسایش برایش مفهومش آسایش توست، پس صبح تا شب در پی آسایشی است که سهمش را از عشق تو می‌جوید… اگر آن را دریابی! ﺩست،هایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ‌ﺗﺮ ﺍﺳﺖ… تا به حال به دست‌هایش نگاه کرده‌ای؟ هیچ‌گاه بدون خراش و زخم دیده‌ای؟ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ… ﺟـﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ می‌شود…
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩست‌های ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ می‌کند…و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می‌بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ میﺸﻮﻯ…به او سخت نگیر! او را خراب نکن!
ﺍﻭ ﺭﺍ “ﻧﺎﻣــــﺮﺩ” ﻧﺨﻮﺍﻥ!

 

ﺁن قدﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه گیری نکن!
کمی بوی تنش عرق‌آلود است طبیعتش این هست؛حواسش به بو نیست؛ فکر نان شب است.
ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧــــﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯد.
انتظار یک فنجان چای تلخ توقع زیادی نیست!
از هر مرد و نامردی هر چه شنیده و دیده در صندوقچه قلبش پنهان کرده و آمده؛ اگر کم حرف می‌زند نمی‌خواهد کام تو را تلخ کند.
ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰد،
آن مردی که صحبتش را می‌کنم، خیلی تنهاتر از زن است!
ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎخن‌هایش نمی‌‌زند ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩست‌هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخن‌هایش را ﻧﮕﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎید!
ﻣﺮﺩ نمی‌تواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود!
ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی‌کند،دانلود رمان جدید

دانلود رمان جدید م مثل مرد
یک ﻭقت‌هایی،
یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
“میم” مثل ” مرد “

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1377 جمعه 30 شهریور 1397 نظرات (0)

مقدمه رمان :

همه چیز از یک تصادف شروع شد… روزی که لحظات تلخی رو به همراه خود آورد… ولی میارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی ولی بهش نرسی… می ارزید به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی… می ارزید به یک شاهکار… می ارزید به یک عشق… می ارزید به یک زندگی عالی… می ارزید به یک خانواده خوب… می ارزید… شاهکار… شاهکاری که بر تمام تابلوهای جهان شاهی کرد…و به عشق پاک و دست نیافتنی رسید… شاهکار زیبا…

 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

 

امیری کد بازدید : 4038 جمعه 30 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه :

مهیا به دلیل دوستی با نازنین به راهی کشیده می شود که در شان خودش و پدرِ جانبازش نیست با زخمی شدن شهاب پسر نظامی و مسجدی برای دفاع از مهیا و آشنایی با خانواده مهدوی زندگی مهیا دگرگون می شود…

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

 

امیری کد بازدید : 361 جمعه 30 شهریور 1397 نظرات (0)

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
سایت رمانک سایتی برای دانلود رمان جدیترین رمان ها برای موبایل و تبلت و کامپیوتر، رمان آنلاین ، داستان کوتاه دانلود کتاب و جدیدترین مطالب روز دنیا میباشد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 218
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1076
  • آی پی امروز : 56
  • آی پی دیروز : 104
  • بازدید امروز : 159
  • باردید دیروز : 457
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 159
  • بازدید ماه : 6,358
  • بازدید سال : 32,666
  • بازدید کلی : 586,263
  • کدهای اختصاصی