loading...
رمانک
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
دانلود رمان او مرا کشت 1 303 rokhsha
رمان تخیلی 1 258 nazi85n
دانلود رمان نقاب من 1 330 arsam
دانلود رمان از عشق بدم بدم می اید 1 453 piskesvat
رمان گندم رو کسی داره بهم بده؟ 3 392 mahdeh_1280
کسی رمان روزهای تا ابد بی تو(‌جلد دوم رمان باتوهرگز)‌داره؟ 1 430 sara
رمان همسر کوچک من و همسر دهاتی من کسی داره بذاره؟ 1 976 sara
رمان شکاک و نارین کسی داره؟ 0 327 mbm
دانلود رمان چیزی شبیه سرنوشت 2 326 sara
فال روز سه شنبه 3 مهر 1397 0 263 sara
فال روز دوشنبه 2 مهر 1397 0 207 sara
فال روز یکشنبه 1 مهر 1397 0 201 sara
دانلود رمان عشق به چه قیمت 0 261 sara
فال روز شنبه 31 شهریور 1397 0 405 sara
دانلود رمان در پی انتقام 0 280 sara
دانلود رمان ترس و عشق 0 283 sara
دانلود رمان سه تفنگدار شیطون برای جاوا، اندرویدنوشته فاطمه موسوی 0 395 sara
دانلود رمان زروان 0 237 sara
دانلود عشق نوشته های یک ماه و اندی 0 224 sara
دانلود رمان لاک طلایی 0 380 sara
دانلود رمان دنیا پس از دنیا 0 240 sara
دانلود رمان مردی حکم می دهد 0 373 sara
دانلود رمان تمام ناتمام من 0 240 sara
فال روز جمعه 30 شهریور 1397 0 211 sara
دانلود رمان اگه بدونی 0 218 asal
دانلود رمان شاه شدم گدا شدی 0 323 asal
دانلود رمان آشوب 0 235 asal
دانلود رمان سر آغاز یک احساس 0 339 asal
دانلود رمان غزلواره های دلم 0 508 asal
دانلود رمان عمر هیچ درختی ابدی نیست 0 469 asal
امیری کد بازدید : 1171 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه : برای مادر بودن لازمه که زن بود.حسش کرد.داستان ما سرنوشت یه زنه.یه زن سی ساله که زن بودنو نمیشناسه … پایان خوش زنانه یا مادرانه

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری دانلود رمان زنانه یا مادرانه

مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی

مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !

مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !

مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !

مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن .

 

 

داخل مدرسه ایستاده بود وبه حرفهای اقای رستگار گوش می داد.-ببینید خانم حاتم ،هومن جان فوق العاده باهوشه…من نمیتونم درک کنم چرا باید برگه تقلب دستش باشه…….شما که میدونید دبیر ریاضی چه حد سختگیره…بابت تقلب از امتحان محروم شدکف دست عرق کرده اش رامشت کرد.میدانست با این میزان استرس در کمتر از چند دقیقه قطرات عرق از دستش سرازیر میشود……..

-من تو خونه باهاش حرف میزنم….مشگل دیگه ای تو مدرسه نداره؟

_ البرزجان امسال کنکور میده؟

-بله مدارک اش اماده است..نمیخوام هومن من و اینجا ببینه اگه اجازه بدید من مرخص بشم.

-از وقتی که گذاشتید متشکرم خانم……..به جناب حاتم سلام برسونید.

همزمان که ریموت ماشین را می زد دستکشهای نخی سفید رنگ رابه دست کرد.گوشی موبایلش را برداشت.روی اسم علیرضا چند لحظه مکث کرد.

امشب تولدش بود.میخواست با کمک بچه ها جشن کوچکی بگیرد.از دست هومن هم عصبانی بود.

تا یک ساعت دیگر باید دنارا از استخر برمیداشت..

.لباسهای البرز را ازخشکشوئی میگرفت…غذای شام را خانم امینی میپخت اما دسربا خودش بود…ساعت ۶هم باید از قنادی کیک را تحویل می گرفت…بااین زمانبندی

 

 

لینک ها دانلود

jar مستقیم ۷۶۵ صفحه

pdf مستقیم زیپ

apk مستقیم اندروید،تبلت

epubمستقیم ایپد،ایفون،تبلت

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 412 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)
♥ نام رمان : هیچوقت دیر نیست 
♥ نویسنده : مهسا زهیری کاربر انجمن نودهشتیا
♥ ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 
♥ تعداد صفحات : ۴۱۹
♥ خلاصه داستان :
داستان پیرامون تلاش های شخصیت زن داستان در جهت جبران کردن اشتباهات گذشته اش هست. یک جور رویارویی نیروهای مثبت و منفی که یکی از نتایج حاصلش می تونه این باشه که هیچ چیز قطعاً خوب یا قطعاً بدی وجود نداره… و اینکه هیچ وقت دیر نیست!

 

 قسمتی از متن :

اگر آدم خیال پردازی کنارم بود، حتماً تصور می کرد امروز برای من روز بزرگیه. اما نکته اینجا بود که نه امروز فرقی با بقیه ی روزها داشت، نه آدمی کنار من بود. تنها جنبنده ای که اطراف من با چشم قابل دیدن بود، صد متر اون طرف تر انتهای این جاده ی ساکت و بلند، پشت فرمون نشسته بود و احتمالاً به مانتوی از مد افتاده ی من نگاه می کرد. البته به جز کلاغی که پنج دقیقه ی تمام بالای سرم قار قار می کرد و دلم می خواست با پاشنه ی کفش مخش رو توی منقارش بیارم.

با دو انگشت استخوان بینی م رو مالش دادم و دوباره به انتهای جاده نگاه کردم. نه به اون پراید کهنه بلکه به خط های موازی که یه جایی می پیچید و شاید ماشینی رو به سمت من هدایت می کرد که منتظرش بودم. آدم هایی که یادشون نرفته باشه امروز چهار اردیبهشته.
قسمت دانلود

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 777 چهارشنبه 28 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان :

در این ماجرا دختری به نام آوا وجود دارد. آوا دختری شیطون و سر شار از انرژی مثبت هست که در شرکتی مشغول به کار میشه و در اون شرکت با پسری آشنا میشه . سپهر که طرف مقابل آوا هست و همش باهم کل کل میکنن و…

قسمتی از رمان آسمان مشکی :

نشستیم یه جای دنج امید دستاشو گره کرد زیر چونش به من خیره شد-میدونی هر چی تو چشات نگاه میکنم سیر نمیشم
این حرفا از امید بعید بود-چی؟
-راستش …خب اومدم که باهات حرف بزنم
-حرف؟در چه مورد؟
-در مورد خودم…وتو
من؟من این وسط چیکارم؟نفس عمیقی کشید به دستاش خیره شد-یادته از بچگی همیشه باهم بودیم همبازی هم بودیم …من از بچگی دوستت داشتم یعنی… تو یه جوری هستی به دل میشینی،متفاوتی یعنی یه جورایی تکی
عجب!تک لنگه بودیمو نمیدونستیم-خب اینا چه ربطی داره به خودت ومن؟
-میخام بت بگم که دوستت دارم خیـــلی…یعنی خب…دارم ازت خاستگاری میکنم


اِ؟بادا بادا مبارک بودو ایشالا مبارک بادا این حیاطو اون حیاط میپاشن نقلو…یهو مخم فعال شد خاستگاری؟خاستگاری من؟
هیچی نگفتم فقط زل زدم تو چشاش
-فقط به من بگو چه احساسی به من داری؟
نمیدونستم چی بگم دوست نداشتم ناراحتش کنم خب من اونو از همه ی پسر خاله هام بیشتر دوست داشتم ولی نه اونجوری…-خب ببین امید من خیلی دوست دارم ولی فقط مثه ی خاهرو برادر مثه نیما و شهاب
-نسبت به همه ی پسرای فامیل همین حسو داری؟
-اره همه رو مثه نیما و شهاب دوس دارم
توی چشام خیره شد-حتی بهروز؟
اب دهنمو قورت دادم دیگه دوس نداشتم یاد اون روزا بیفتم…یاده یه عشق احمقانه…-اون یه اشتباه بود مال وقتی که …مهم نیس ولی اینو بدون امید من تورو خیلی دوس دارم
-ولی من علاقم به تو یه جور دیگس

 

قسمت دانلود


 

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 483 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

قسمتی از رمان:

ساکنان محله بالاشهری و امروزی سهند شمالی و جنوبی-خیابان زاگرس-صبح آن روز از دیدن چندین حجله پر از چراغ های رنگارنگ و پارچه های سیاهی که به طور عمودی و افقی جلوی مغازه های پر زرق و برق خیابان نصب شده بود یکه خورده بودند.تلاوت آیات قرآن از سه چهار بلند گو به گوش می رسید.فضای خیابان سهند شمالی به کلی تغییر کرده بود آن محیط شاد و همیشگی رخت بر بسته،موج سنگین و فراگیر ماتم بر همه جا حکمفرما شده بود. مرگ چهره دهشت انگیز و پر مهابت خودرا به وضوح و صلابت غیر انکاری نشان میداد.
رهگذران از جلوی بخشی از خیابان که مغازه ها،سوپر مارکت بزرگ،قنادی،نانوایی،خشکشوی ی،آجیل فروشی،پرده فروشی و پیاده روهای پاکیزه و شسته رفته در کنار آن قرار داشتندبا حیرت و تاسف می گذشتند،

.

لینک های دانلود رمان :

.

دانلود رمان مخصوص گوشی های اندرویدی (APK)

.

دانلود رمان مخصوص گوشی های جاوا (JAR)

.

دانلود رمان مخصوص کامپیوتر (PDF)

.

دانلود رمان مخصوص گوشی آیفون و کتابخوان ها (EPUB)

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 7265 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه داستان :

سارا مجد . باید داستان رو بخونید تا بفهمید این دختر چقدر متفاوت تر از چیزی که فکر می کنید .یک تصادف ساده چقدر می تونه زندگی شما رو عوض کنه ؟ یک آشنایی چطور ؟ سارا مجد ! سوال اصلی اینه که یه تصادف، یه آشنایی می تونه چیزی رو توی زندگی سارا عوض کنه ؟ گزینه درست کدومه ؟گزینه های زیادی برای انتخاب کردن دارید پس صبورانه و با دقت انتخاب کنید . زمان پاسخ گویی تا آخرین پست .
۱) ابدا ۲) غیرممکنه ۳) به هیچ عنوان ۴) عمرا ۵) نه ۶) شاید ۷) هیچ کدام ۸) تمام گزینه ها صحیح می باشد .
می خوام شما رو با دنیای سارا مجد آشنا کنم . با علاقه ها و احساسات و جزء جزء وجود و هستی اش .باهاش همراهتون کنم . در موردش قضاوت نکنید . فقط از دور نگاهش کنید .اون کمی متفاوتِ به این تفاوت احترام بزارید . .

 .

.

لینک های دانلود رمان شب بی ستاره:

.

دانلود رمان  مخصوص گوشی های اندرویدی (APK)

.

دانلود رمان  مخصوص گوشی های جاوا  (JAR)

.

دانلود رمان مخصوص کامپیوتر (PDF)

.

دانلود رمان مخصوص گوشی آیفون و کتابخوان ها (EPUB)

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 934 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان عشق خجالتی من جاوا،اندروید،ایفون،pdf

نوشته m-sh77 کاربر نودهشتیا

خلاصه رمان:این رمان در مورد عشقه……مثل همه رمانای دیگه…….یه پسر داریم و یه دختر…….اما این قصه یه فرق کوچولو با قصه های دیگه داره…….پسر قصه سرد و خشک نیست…….خیلی مهربونه……باهمه خوب رفتار می کنه……زور گو نیست……یه پسر با قلب رئوف……یه پسر ساده و بی شیله پیله…………..دختر قصه زبون دراز و پررو نیست………خیلی خجالتی و آرومه……….مظلوم و ساکته…….همه سرش زورن اما صداش درنمیاد…..نمی تونه از حق خودش دفاع کنه………و حالا سرنوشت این دو تا رو سر راه هم قرار میده……..یه عاشقانه آروم با شخصیت های آروم و مظلوم…..پ.ن:یه توضیح کوچولو بدم…..این رمان درباره شخصیت های عادی با زندگیه عادیه….اگه کسی یه رمان آروم و مطابق با زندگی معمولی رو دوست داره بخونه وگرنه دور این رمان رو خط بکشید.پایان خوش

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1157 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

نام رمان : جنحه

 نویسنده : Ki Mi Ya ● $h کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۶٫۰ (پی دی اف) – ۰٫۴ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۴ (ePub) – اندروید ۰٫۹ (APK)

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : ۶۰۴

 خلاصه داستان :

برملا شدن حقایقی از گذشته، زندگی خانواده ی احتشام را دچار تغییر می کند.
گناه پشت گناه…
اشتباه پشت اشتباه…
مردی که می میرد و کودکی که متولد می شود…
جنحه های بزرگ و کوچکی که زندگی سه خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد و عشق آرام و دور از انتظاری که در این میان شکل می گیرد…

 

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 پسورد : www.98ia.com

 


 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

صدای جابجایی وسایل بنایی و اجر و داد و فریاد کارگرها، مثل پتکی بود که بر سرش کوبیده می شد… نگاهش را از ساختمان نیمه ی کاره ی پیش رویش گرفت و وارد حیاط کوچک مجتمع شد…
پله های منتهی به ساختمان را پشت سر گذاشت و درِ دودیِ شیشه ای را به جلو هل داد… دماغش را بالا کشید و برای نگهبان سری تکان داد…
با دیدن برگه ی A4 چسبیده به در فلزی آسانسور رویش با ماژیک سبز و خط خرچنگ قورباغه ای نوشته شده بود “خراب است” ، آه از نهادش بلند شد…
با حرص لگدی به در فلزی اسانسور کوبید و در مقابل نگاه مواخذه گر نگهبان، چشمهایش را گرد کرد…
خسته و کوفته پله ها را تا رسیده به طبقه ی چهارم پشت سر گذاشت و نفس نفس زنان پشت درب چوبی اپارتمان ایستاد…
کلید انداخت و وارد خانه شد… کتانی هایش را با فشار به بغل پا در اورد و توی جاکفشی پرت کرد و متعجب از سکوتی که خانه را فرا گرفته بود صدا زد: مامان؟! خونه نیستی؟! سودی؟! سودی جون؟!
جوابی دریافت نکرد… ابرویی بالا انداخت و راهروی یک متری را رد کرد…
صدای ترق و تروق جابجایی ظروف از اشپزخانه می امد… کوله اش را روی مبلی پرت کرد… سارا به عقب چرخید و از پشت اپن کله کشید… با دیدنش اخمی کرد و مجددا مشغول زیر و رو کردن محتویات تابه شد…
با ابروهای بالا رفته، طلبکار گفت: علیک سلام…
سارا محلش نداد…
باز با همان لحن حق به جانبش پرسید: مامان خونه نیست؟!
سارا بی اینکه برگردد به سردی پاسخ داد: توی اتاقشونن…
از پشت سر شکلکی برای سارا در آورد و به طرف اتاقش راه افتاد…
با دیدن کیان که با سر و صورت خیس از دستشویی بیرون می امد، مکث کرد…

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 308 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان زوال اطلسی ها اختصاصی ک رمان

نام: زوال اطلسی ها
نویسنده: یاسمین منصوری
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، هیجان انگیز و کمی جنایی

خلاصه:

گلاره دختر تنها و افسرده ای است… گذشته ی تاریک و بدی دارد. انقدر سیاه و زشت که سعی دارد فراموشش کند.
بلاخره و همان طور که می خواهد یک اتفاق، زندگیش را عوض می کند و باعث می شود فرشته ی نجات و مرد زندگیش را پیدا کند…
مردی که تنهاست، حتی از گلاره هم تنها تر.. اما با تمام تنهایی هایش می شود نقطه ی شروعِ جاده ی زیبا و سرسبزی در کویر زندگیِ گلاره.


همه چیز خوب نمی ماند و اتفاقاتی برایش می افتد. اتفاقاتی که گلاره را تا سر حد مرگ می ترساند…
ترسِ از دست دادن دوباره ی همه چیزش…
ترس از تکرارِ مکررات…!
برای نجات دادن زندگیش تنها یک کار می کند؛..پایا ن  مناسب شخصیت  داستان

از زبان نویسنده رمان

دوستانی که من و میشناسن میدونن من دوست ندارم تکراری بنویسم…ولی…
این خیلی هم ایده اش نو نیست…خودم کتابی با این مضمون توی انجمن ندیدم ولی کلا چیزه خیلی کمی هم نیست و ممکنه بگید تکراریه.
اما تکراری بودنِ ایده ملاک نیست.
نگاه کن من چه بی پروا، چه بی پروا به مرز قصه های کهنه می تازم
نگاه کن با چه سر سختی تو این سرما برای عشق یه فصل تازه می سازم
منم قول میدم فصل جدید و تازه ای برای عشق بسازم حتی با استفاده از قصه های تکراری.
داستان من سرشاره از بی پروایی…گذروندن خط قرمزها. به طوری که مدام و سر هر اتفاقی غافلگیر می شید.
آدمای رمان من مثل داستان ها پرنس و پرنسس نیستن. هم بدن هم خوب. یه جا بدِ بدن یه جا خوبِ خوب…غیر قابل پیش بینین…مثل آدمای واقعی…

 

قسمت دانلود

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 261 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان :

این داستان قصه ی آدمای معمولیه… اینجا خبری‌از‌یک دختر و پسر پولدار و مغرور نیست یک دختر معمولی که توی زندگیش کلی کمبود داره پسری که دل دختر مارو بدست میاره ولی… روزگار سرنوشت دیگه ای براشون رقم زده

 

 

قسمتی از متن رمان :

خونه ی ما دوبلکسِ،یه خونه ی نسبتا بزرگ با زیر بنای۲۰۰متر که اتاق خواب هاش طبقه ی بالاست،طبقه ی پایین هم آشپزخونه،سرویس بهداشتی مهمان،نشیمن و یه پذیرایی بزرگِ دشمن کور کن داریم!که این دشمن کور کنیش به لطف تابلو فرش های ابریشم،فرش های دست باف و صد البته مجسمه وعتیقه های بــــســیار قیمتی هستش که حاج خانوم و حاج آقا باهاشون چشم همه فامیل رو در آوردن!

وارد اتاقم شدم،اتاقی که به لطف لجبازی ها و دادوقال هایی که به راه انداختم به سلیقه ی خودم تزئین شده!دیوارای اتاقم کاغذ دیواری با گل های فانتزی یاسی و بنفش،تخت ومیزتحریر و میز آرایشم که البته اگه بشه بهش گفت میز آرایش به رنگ بادمجونی هستن و روتختی یاسی رنگه…

لباسام رو عوض کردم و به طبقه ی پایین برگشتم سرمیز نشستم و مشغول خوردن ناهارم شدم،مامان رفت و کنار حاج بابا نشست

-حاجی آخر هفته سفره سبز داریم

حاج بابا با خونسردی به مامان نگاه کرد

-یه لیست از چیزایی که لازم داری بنویس میدم علی بخره

مامان لبخندی از سر رضایت زد و از جاش بلند شد

-باشه الان می نویسم

و به سمت آشپزخونه رفت

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

 

امیری کد بازدید : 206 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

کتاب رمان خط به خط تا تو نوشته نرگس نجمی داستان دختری به نام آرام است که حادثه‌ای آرامش تمام خانواده‌اش را به یغما برده. او ماند و دو مرد که نمی‌دانست کدامشان قاتل نفس‌های برادر و آسایش خانواده‌اش است.

مردی که عاشقش بود به جرم قتل برادرش در زندان افتاد و مردی که به او اعتماد داشت، مشکوک‌ترین مظنون شد. وکیل یکی شد و شکاک به دیگری، ولی سرنوشت همراهش رفت تا خط به خط آن‌ها را بخواند.

در قسمتی از رمان خط به خط تا تو می‌خوانید:

بدون اینکه چشمهایم را باز کنم، دستم را روی پاتختی کشیدم. گوشی زیر دستام لرزید. چشامم را باز کردم و با دیدن شماره‌ی خصوصی از جا پریدم، روی آرنجم تکیه دادم و خط را آزاد کردم.
-بله؟
صدایش جان داد به تن بی روح و خسته‌ام.
-جونم گفتن فراموش نشه.
لبخند زدم و خودم را روی تخت انداختم و از لذت شنیدن صدایش چشم بستم.
-چی شده سایه‌تون سنگین شده خانم؟
قلبم از لحن گلایه آمیزش گرفت.
-نه عزیزم، دنبال کارهای پرونده‌ام.
انقادر دلتنگش بودم کاه یادم رفت بگویم همین سه روز پیش دیدمت،
و  از پشت میز، به فاصله  دو متر انقدر احساس دوری کردم که تا خانه لرزیدم.
-خسته‌ات کردم نه، خیلی به زحمت افتادی آرامم.
چشم باز کردم و حس تلخ نبودنش را تا عمق استخوانم حس کردم. به یک شانه خوابیدم و چشم به پردهٔ سرخابی دست دوز مادر دوختم.
-از دوریت خسته‌ام، از نبودنت، از اینکه ...
نتوانستم بگویم، نمیخواستم بگویم که همه چیز این پرونده انگشت به طرف او می‌گیرد.
-خانواده بهت فشار میارن، میدونم چه عذابی می‌کشی و من شرمنده‌ام.
چشام‌هایم را محکم فشاردم و صدای فریاد مامان در ذهنم اکو شد رفتی وکیل  قاتل برادرت شدی؟ مایهٔ ننگی آرام...
مایهٔ ننگ بودم اگر مرد پشاات خط را که با چهار تا میله از من جدا کرده
بودند را باور داشتم؟ مایهٔ ننگ بودم که با تمام قللم به او ایمان داشتم؟

کلمات کلیدی: رمان اجتماعی، دانلود رمان خط به خط تا تو، دانلود pdf رمان خط به خط تا تو، رمان عاشقانه، دانلود رمان عاشقانه،

برای دانلود کتاب رمان خط به خط تا تو و دسترسی سریع و کاملا رایگان به بیش از ۱۰،۰۰۰ هزار کتاب و کتاب صوتی دیگر اپلیکیشن کتاب سبز را، رایگان دانلود کنید.

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 352 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

نام رمان : رمان دلواپس توام

به قلم : VANIYA.b

حجم رمان : ۷.۳۵ مگابایت پی دی اف ,۱.۲۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۱ مگابایت نسخه ی جاوا , ۲۴۱ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ی رمان:
داستان درباره ی دختریه که بعد از ازدواج خواهرش،یه مشکلاتی براش پیش میاد که مجبورمیشه بره و توخونه ی دامادشون برای مدتی زندگی کنه…
تو اونجا اتفاقی براش پیش میوفته که اصلا فکرشم نمیتونسته بکنه…زندگی بیخیال و روحیه ی سرخوشش توی اون خونه دچار تغییر میشه

 

صفحه ی اول رمان:

باحرص داشتم خیار پوس میکندم و زیر لب غر میزدم.

به اینم میگن عروسی آخه؟عین این بدبخت بیچاره ها باس از دور ببینم.کوفت بگیری الهه که کوفتم کردی این عروسی کوفتی تو…

با پس گردنی محدثه یه متر از جام پریدم

-دختره ی امین آبادی گردنم شکست…کرگدن اینقدر زور نداره که تو داری

ریز ریز میخندید.

سرجام نشستم دوباره اونم با فاصله نشست و گفت:آخیییی…حوصله ات سر رفته؟

-نخیرم…دارم کلی حال میکنم.تا الان یه بشکه میوه خوردم وچهار تا جعبه شیرینی.

محدثه-معده نیس که خرابه است…برای مهمونام یه چیزی بذار آبروتون نره

بیخیال تکه ای خیار دهنم گذاشتم وبا همون دهن پر گفتم:خودم تو اولویتم

محدثه-ولی عجب عروسی ای شده ها…معلومه دامادتون زیادی خرپوله

-آره به قیافه اش که میخوره قاچاقچی ای چیزی باشه

محدثه-بنده خدا…کجاش شبیه قاچاقچی هاست؟


فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت pdf برای کامپیوتر و لپتاپ

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت apk  برای گوشی های اندرویدی

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت java برای گوشی های سازگار با جاوا

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت jad

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت java (پرنیان)

دانلود رمان دلواپس توام از VANIYA.b با فرمت epub برای آیفون ها,آیپد و کتابخوان ها

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 281 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

| دانلود رمان باورم کن برای جاوا، اندروید، آیفون |

 

نام کتاب: باورم کن

نویسنده: آرام رضایی

میانگین حجم کتاب: ۱ مگابایت

فرمت کتاب: Jar – APK – Epub

زبان کتاب: فارسی

خلاصه، توضیحات:

مامان … مامان … آنید با قیافه ی آشفته و درهم در حالی که مقنه اش و کج روی سرش گذاشته بود از اتاق بیرون اومد. مامان جون پدر و مادرت جوراب من و پیدا کن به خدا دیرم شده الانه که بابا جیغ بکشه …

کتاب رمان فوق العاده زیبای باورم کن برای موبایل، قابل اجرا برروی گوشی های با سیستم عامل جاوا، اندروید و کلیه کتاب خوان های الکترونیکی. جهت دانلود رمان باورم کن از وب سایت ایبوک جنرال به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.

 

 

 

 

لینک دانلود با فرمت jar :

حجم: ۱.۲ مگابایت

دانلود با لینک مستقیم

 

لینک دانلود با فرمت Apk :

حجم: ۱.۴ مگابایت

دانلود با لینک مستقیم

 

لینک دانلود با فرمت ePUB:

حجم: ۷۱۸ کیلوبایت

دانلود با لینک مستقیم

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 901 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان دروغ شیرین

نسخه های اندروید (APK) , آیفون و اندروید (EPUB) , جاوا (JAR) و نسخه کامپیوتر (pdf)

 

خلاصه رمان :

آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته ولی کاوه بخاطر یکسری مسائل با دوست اناهید ازدواج میکند . آناهید افسرده شده محل کار خود را عوض میکند تا دیگر با کاوه برخورد نداشته باشد . آناهید در آنجا با آرتام مهرزاد دکتر متخصص قلب اشنا میشود . آرتام که بسیار زیباست و موقعیت خوبی دارد وقتی کارهای آناهید را میبیند بخاطر اینکه به آناهید کمک کند ……

 

نویسنده : saghar و sparrow

تعداد صفحات : 702

ژانر :  عاشقانه

:: این رمان بازبینی و ویرایش شده است ::


برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 1680 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

 

نام رمان :رمان جانان عشق

به قلم :فرنوش صداقت

حجم رمان : ۵.۲۵ مگابایت پی دی اف , ۱.۶۶ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۹ مگابایت نسخه ی جاوا , ۲۱۸ کیلو بایت نسخه ی epub

 

خلاصه ی از داستان رمان:

سخت است دلم پیش تو باشد
تو نباشی….

احساس غزل خوان تو باشد
تو نباشی….

سخت است که محدوده ی ممنوع خیالم….جولانگه افکار تو باشد
تو نباشی …

داستان درباره ی دختری به اسم جانان هستش که طی یه اتفاقاتی باردار میشه و قصد داره بچه شو از بین ببره که…

 

صفحه ی اول رمان:

نگامو به سنگ قبرش دوختم…چشمام بی روح بی روح بود.سنگ بودم…

اسمی که تو ذهنم تکرار میشد و زمزمه کردم.دوباره نگامو به نوشته روی سنگ قبر دوختم….
وجودم بیش از همیشه میسوخت…درونم انگار اتیش برپابود….

فارغ از اتش درونم و لبایی که از حرص زیر دندونام فشار میدادم….
با حرص و عذابی که تو وجودم بود گفتم: مامانم…قول میدم.قول میدم بلایی که سرتو و زندگیت آوردن ؛من سرشون بیارم.به خاک سیاه میشونمشون.کاری کنم اونقد بدبخت بشه که به دست و پام بیفته ببخشمش….
مامان! قسم میخورم.هنوز حرفات و گریه هات تو گوشمه…مامان سویلم…هر سه شون تاوان میدن..نمیتونن راحت زندگی کنن…نمیزارم یه آب خوش از گلوشون پایین بره….

دست روی سنگ قبر کشیدم و در حالی که اشک میریختم گفتم:یادته مامانی؟

اشکامو لجوجانه پس زدم و با کینه ادامه دادم: قسم میخورم مامان…به اون خدایی که میپرستمش و تو این همه سال تنهامون نذاشت قسم میخورم تقاص کارایی که باهات کردنو پس میدن….قسم میخورم…..

اروم سرمو تکون دادم و گفتم:منتظرم باش جهان پناهی..

 

فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

 

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت pdf برای کامپیوتر و لپتاپ

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت apk  برای گوشی های اندرویدی

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت java برای گوشی های سازگار با جاوا

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت jad

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت java (پرنیان)

دانلود رمان جانان عشق از فرنوش صداقت با فرمت epub

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 


امیری کد بازدید : 167 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان ستاره پنهان جاوا،اندروید،pdf،ایفون

نوشته مهسا زهیری کاربر انجمن نودهشتیا

ژانر: اجتماعی ، عاشقانه ، ماجراجویی

خلاصه : 

از یک خانواده ی سنتی با سطح اجتماعی معمولی دختری بلند میشه که از شرایط پیش روش ناراضیه و امیدواره که بتونه روی پای خودش بایسته و با مشکلاتی که ناخواسته باهاش مواجه شده کنار بیاد. ماجرا از خوندن وصیت نامه ای شروع میشه که قرار بود زندگی این دختر رو بعد از مدت ها ناراحتی و بی سر و سامونی عوض کنه اما ظاهراً به این ناراحتی ها دامن می زنه و سبب آشناییش با شخصی میشه که زمین تا آسمون باهاش تفاوت داره..

 

قسمتی از متن :

هانی برای صدمین بار گوشه ی پارچه رو از نایلون بیرون آورد و گفت: خیلی نازه.
حوصله ی لبخند زدن نداشتم. فقط گفتم: از بس گفتی از چشمم افتاد.
-چه شانسی داشت. می ترسیدم پیدا نکنیم.
-فکر می کنی براش مهم بود؟
-…
-شرط می بندم همین که پاش خونه رسید یادش رفت چی انتخاب کرده.
-تو امروز یه چیزی ت هست!

تعداد صفحات: 284 صفحه پی دی اف، 1338 صفحه پرنیان

پیج نگاه دانلود در لاین : http://line.me/ti/p/%40jny6741n

رمزفایل:www.negahdl.com

منبع : http://www.forum.98ia.com/t895989.html

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

 

امیری کد بازدید : 383 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان بخار سردبرای جاوا، اندروید،pdf،ایفون

 

نوشته neghabdare makhfi کاربر انجمن نگاه دانلود

ژانر : عاشقانه – پلیسی – کل کل – اجتماعی و بر اساس زندگی واقعی .

خلاصه ی رمان :
روایتی از زندگی واقعی دو دختر .. دو دوست به نام های غزاله و عاطفه

که ناخواسته و یا
از روی سادگی وارد اقیانوس میشوند … اقیانوسی از جنس ترس .. از

جنس مشکلات و سختی ها ..
عاطفه در پی انتقام جویی میرود و غزاله ای که ناجی خود را همراه با

ترس میابد …
دو دوست که از شیطنت چیزی کم ندارند و آیا از این اقیانوس سالم بیرون

میایند ؟؟
روایتی عاشقانه همراه با شیطنت ها و کل کل های دخترونه .. پلیسی و

گاهی تلخ و شاید شما بتونین
تمام حس ها رو در این داستان تجربه کنید … داستانی متفاوت از عشقی

متفاوت و جاودانه … پایان خوش

 

قسمتی از رمان :
با پشت دستم اشکام رو پاک کردم تو یه لحظه بلند شدم و دوییدم

.نمیدونستم کجا فقط دوییدم .
نفسم که تنگ شد ایستادم و به پشت سرم نگاه کردم . کسی نبود .
بین درخت ها نشستم .از این تنهایی دلم ریخت… خودم رو عقب کشیدم و

به تنه ی درخت تکیه دادم .
پاهام رو تو شکمم جمع کردم . از ترس دست هام میلرزید . سرم رو روی زانوم گذاشتم و بغضم رو خوردم .
فکرم رفت سمت حرف های بهرام … هنوز باورم نمیشد چی شنیدم .
همیشه آرزوی شنیدن این حرف ها رو داشتم . همیشه توهمم این روز بود ولی …
جانم بود گره ی ابروهای مرد …

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 4151 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان به سادگیم بخند اختصاصی یک رمان

نام رمان: به سادگیم بخند
نویسنده: F.k کاربر انجمن یک رمان
ژانر: اجتماعی ، طنز وعاشقانه
 
خلاصه:
این داستان در مورد یک دختر شاد و سروحاله که ازدواج می کنه و متوجه رفتار های عجیب همسرش می شه. کم کم متوجه می شه همسرش عاشق زن دیگریه و این ازدواج فقط نمایشی برای جلب رضایت پدرش بوده.
این دختر تمام تلاشش رو می کنه تا زندگی و همسرش رو نگه داره اما…

 

شاهزاده خانم هم که باشی؛ جایت اینجا نیست!
توی این مدت هم اگر بازیچه بودی؛ غمگین مباش…
من هم عروسکی بودم که حال دور ریخته شدم.
امّا به عشق ابدی رسیدم…
این که دیگر ، بر خلافش حرفی نگویم.
کنارش بمانم تا ابد…
حتی اگر کنیزکی باشم بی مصرف!
حتی اگر عاشقم نباشد و حسش فقط نفرت باشد.
من عاشقش می مانم!
تا ابد…
ولی اگر مرا به خ*ی*ا*ن*ت بفروشد…
با ه*و*س عوض کند…
کنارت خانه ای اجاره میکنم…
و تخت در قبرستان می خوابم!
آن هم تا ابد…
††††
گاهی اوقات، خودت رو تسلیم یه احساس می کنی!
یه احساس ناب…
ولی نمی دونی اشتباهاتت کجاست، کجاست که اینقدر زود، همه چیز رو بهش؛ می بازی.
اما، گاهی می دونی، حاضری همه چیز تو بدی،
ولی یه لحظه کنارش باشی…
همراه با یه حس خوب!
ولی خیلی کوتاه،
همه چیزو می بازی تا درکش کنی، عاشقش باشی…

 

قسمت دانلود

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 885 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه: دختری که بی محبت پدر بزرگ شد زیر دست ناپدری دختری که روی پای خود ایستاد و زیر بار حقارت نرفت نابرداری که قاتل شد اعدام شد دختری هم لکه دار شد و مردی برای انتقام برخاست و هدفی جز به تاراج بردن جان و روح ”یغما“ ندارد … ادامه در

 

دانلود برای موبایل

 

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 550 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان از عشق بدم بدم بدم می آید جاوا،اندروید،pdf،ایفون،تبلت

دانلود رمان از عشق بدم بدم بدم می آید جاوا،اندروید،pdf،ایفون،تبلت

نوشته binaha کاربر انجمن نودهشتیا

این رمان از امتیاز بالایی برخورداره .

خلاصه:من…نه زیبایم،نه مهربانم…من،من هستم…خودم…دختری مغرور،سرگردان،سنگین،با مقداری پیچیدگی زیاد و کمی تا قسمتی افراطی بی حوصله!
من…من هستم…دختری که از تو بیزار است…از تویی که برای آرام کردن دلت،دلم را شکستی و اندک احساساتم را به تاراج بردی!
من ، من هستم..همان منی که از عشق بدش می آید!دور بر دلم پرواز نکن!حوالی این دل،توقف ممنوع است! پایان خوش

اینم مقدمه ی داستان
مرموز و قدم قدم قدم می آید
امروز که من مرددم می آید
با من چه پدر کشتگی ای دارد او؟
از عشق بدم،بدم ،بدم می آید

 

قسمتی از متن :

صدای دادش پرده ی گوشم رو لرزوند!!باورم نمیشد خودش باشه!اینی که با صورت برافروخته و ابروهای گره کرده زل زده به صورتم و فریاد میزنه،همون آدم به شدت خونسرد و آروم گذشته باشه…همون آدمی که تو بدترین شرایط،حتی وقتی که یه کلام روی حرفش وایساده بود،آرامش تو رفتارش موج میزد!!!….

خلاصه:من…نه زیبایم،نه مهربانم…من،من هستم…خودم…دختری مغرور،سرگردان،سنگین،با مقداری پیچیدگی زیاد و کمی تا قسمتی افراطی بی حوصله!
من…من هستم…دختری که از تو بیزار است…از تویی که برای آرام کردن دلت،دلم را شکستی و اندک احساساتم را به تاراج بردی!
من ، من هستم..همان منی که از عشق بدش می آید!دور بر دلم پرواز نکن!حوالی این دل،توقف ممنوع است! پایان خوش

قسمتی از متن :

صدای دادش پرده ی گوشم رو لرزوند!!باورم نمیشد خودش باشه!اینی که با صورت برافروخته و ابروهای گره کرده زل زده به صورتم و فریاد میزنه،همون آدم به شدت خونسرد و آروم گذشته باشه…همون آدمی که تو بدترین شرایط،حتی وقتی که یه کلام روی حرفش وایساده بود،آرامش تو رفتارش موج میزد!!!….

 

این رمان بعد از بررسی تیم رمانک محتوای ان طبق قانون جرایم رایانه خلاف دیده شد و لینک های دانلود ان پاک  گردید

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 211 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان قطرات جاوا، اندروید،pdf،ایفون

نوشته آزاده کریمی

خلاصه:
نوا دختر یک روزنامه نگار معروف است، پدرش را به تازگی در تصادفی از دست داده اما به گونه ای عجیب و البته غیر مستقیم پدر با او در ارتباط است و از او خواسته ای دارد…این معما که این خواسته چیست و به چه ماجراهایی منتهی می شود به مرور در داستان باز خواهد شد.

 

قسمتی از داستان

امروز اولین روز کاری من به عنوان عکاس در مجله ایه که روزی تو اونجا کار می کردی. هر چیزی که از این حرفه می دونم رو مدیون تو هستم…تو فقط نقش یه پدر رو برای من نداری…یه دوستی و البته در زمینه کاری یه منتقد سرسخت…اولین انتقادت رو از اولین عکسم هرگز فراموش نمی کنم…خدایا!! چقدر بهم بر خورد…فکر می کردم تو به عنوان یه پدر کلی قراره ازم تعریف کنی و بعدش یه خسته نباشید جانانه بهم بگی…اما وقتی عکس رو بهت نشون دادم…طبق عادت همیشگیت..کمی اون عینکت رو با اون قاب زرشکی زشتش روی دماغت جابه جا کردی…آخرشم نفهمیدم چرا هیچوقت زیر بار عوض کردن اون قاب نرفتی؟!…بعدش یه نگاهی به صورت مشتاقم که منتظر کلمات پر از تحسینت بود انداختی…بعد دوباره به عکس نگاه کردی…یه سرفه کردی و گفتی:
– یه کار آماتور پر از ایراد
یعنی تو واقعا اون همه اشتیاق رو توی نگاه من نخوندی که اینجوری دستمزدمو دادی؟ من مثل یه تیکه یخ وا رفتم…و تو گفتی و گفتی و گفتی…هر چی بیشتر گفتی من ناامیدتر شدم…آخ…بابای خوبم…خوبترین خوب دنیا…اگه بدونی چقدر از دستت عصبانی بودم..

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 222 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

 

 

دانلود رمان الهه آسمانی

نام رمان : الهه آسمانی

نویسنده : پریسا love

خلاصه رمان :

این رمان جنبه ی فرهنگی داره و در عین حال احساسی این رمان در ارتباط بادختری محجوب و جذابه که هیچوقت باحجاب بودنش مشکلی نداره دختری که عاشق خداست و هیچوقت حاضرنیست که اشتباهی مرتکب بشه دختره جذاب ما اسمش رویاس رویا هیچ علاقه ای نداره که ارزشه خودشو پایین بیاره و همین متانتش باعث میشه تا . . . . پایان تلخ

 

مقدمه :

مـــی دآنم یکــــی هَست
یکی که اَز جنس من نیست
امآ روحش مانند من است
یک جآیی از این کُره ی خآکی
همآنند مَن است…
خدارا شُکر زَمین گِرد است
اینقدر دور زَمین می گردم
تا پیدایش کنم
دختر جنگجو و آرزوگر ما، امروز
برآی یافتن نیمه ی گُمشده اش
اِین چِنین زِنده است
نه برآی دیدن لآت های خیابان

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 745 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

نام رمان :رمان ازدواج به سبک کنکوری

به قلم :پریا

حجم رمان : ۳.۵۳ مگابایت پی دی اف , ۱.۲۲ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۰۸ مگابایت نسخه ی جاوا , ۴۱۵ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ی از داستان رمان:

داستان درباره ی دختری به اسم پرینازه که سال دومیه که می خواد کنکور بده و میره توی یکی از این کلاس ها و برخلاف همیشه این استاد جوونه و طی یه سری اتفاقایی این استاد با اینا رفت و امد خ و نوادگی پیدا می کنه و داستان از اونجایی شروع میشه که …..

 

قسمتی از رمان :

سریع بندای کفشم رو بستم وتا سرم روبالا اوردم سارا دستم رو گرفت ومی دوید. معلوم نبود واسه چی انقدر عجله داره ؟عصبانی شدم دستمو از دستش بیرون کشیدم و با حرص گفتم:
-سارا معلوم هست تو چته؟ می خوای زود برسیم که چی بشه ؟ بخدا همش حرف های تکرایه. همش بازار گرمی. اخه اگه یه استاد واقعا خوب باشه که نمیاد همایش بزاره تا واسه کلاس کنکورش شاگرد جمع کنه؟ هان؟ نه تو بگو…
سارا : وقتی نمیدونی تو اون همایش چه خبره بی خود نمی خواد غربزنی. این با بقیه جاها فرق داره.
ولبخندی مرموذی زد.

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 195 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

نویسنده :  fatemeh.mp کاربر رمان

تعداد صفحات : ۳۶۸

ژانر : غمگین،عاشقانه،درام 

+ نسخه جدید جایگزین شد

خلاصه رمان :

روایت داستان تلخ و غم انگیز دختری به اسم دریا که اعتیاد پدرش باعث بروز اتفاقات عجیب و غیر قابل پیش بینی در زندگیش میشه…

 

شکست پدر…صبوریه دریا…عشق امیر…منطق شهریار…همه و همه دست به دست هم میدن تا زندگیه این چهار نفر به هم گره بخوره…

به راستی که کدامین راه درست است..؟

ماندن…یا رفتن..؟

به محض اینکه به خونه رسیدم از فرط خستگی رو کاناپه خوابم برد،چشم که باز کردم دیدم ساعت هفته شبه، سریع بلند شدم رفتم تو اشپزخونه دوتا سیب زمینی برداشتم پوست کندم میخواستم یه چیزی درست کنم تا بابا اومد غر نزنه که چرا شام نداریم.. غذا رو که درست کردم مشغول تمیز کردن خونه شدم خونه که نیست شهر شامه شتر با بارش گم میشه،داشتم لباسا رو از رو کاناپه برمیداشتم که گوشیم زنگ خورد، نگاه به صفحش کردم امیر بود.. لبخند نشست رو لبم دکمه سبزرنگو زدم

-جانم..؟

=احوال دریا خانم.. خوبین شما..؟

-مرسی خوبم، تو چطوری؟

=منم خوبم،ببینم مگه قرارنبود وقتی رسیدی خونه بهم زنگ بزنی..؟

-وای ببخشید یادم رفت..

=ببخشید هم شد حرف نمیگی من دلم هزار راه میره..؟

-گفتم که یادم رفت ببخشید.. حالا تو از کجا فهمیدی رسیدم خونه..؟

=از بالا پشت بوم دیدم

-خخخ دیوونه

=نخند خانوم کجاش خنده داره..؟

-خیله خوب حالا چرا عصبانی میشی..؟

=از دست تو من به کی پناه ببرم..؟ میگم دریا

-جونم؟

=فردا شب میام دنبالت بریم کوهسنگی

-نه نه بذار ببینم اصلا وقت میکنم برم بیرون تا اخر شب بهت خبر میدم

=اوکی چیکار میکنی حالا؟

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 221 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

 

قسمتی از داستان : دانلود رمان کالیاسا چشمان نفرین شده با عجله به سمت ایستگاه قطار می‌دویدم. با دست چپم چمدانم را که کمی سنگین بود، دنبال خودم می‌کشیدم و در همان‌حال با دست راستم در تلاش بودم بلیتم را از جیب بغلی کوله پشتی‌ام بیرون بکشم.

 

 

مأمور قطار آخرین مسافر را سوار کرده‌ بود و می‌خواست در قطار را ببندد که با دیدن من مجبور شد صبر کند.

بلیت را که کمی پاره شده بود، به دستش دادم.بی‌حوصله نگاهی سرسری انداخت و پس داد. چمدان را به سختی

از پله‌ها بالا کشیدم؛ در حالی‌که مأمور کوچک‌ترین تلاشی برای کمک به من نکرد.
به زحمت از میان مسافران سرگردان در راهرو، کوپه‌ام را پیدا کردم. در کوپه را که باز کردم، مثل همیشه همه‌ی

سرها به سمتم برگشت. یک زن و دو مرددر کوپه بودند.

خدا را شکر کردم که هیچ خانواده‌ای در کوپه نیست.

هیچ حوصله سر و صدای بچه‌ها را نداشتم. خوشبختانه صندلی‌ام کنار پنجره افتاد.

سر جایم که نشستم، قطار راه افتاد و من خوشحال از اینکه

همه‌ی درخت‌ها و ساختمان‌ها درخلاف جهت من حرکت می‌کنند، به بیرون خیره شدم.

همیشه از اینکه خلاف جهت حرکت قطار بنشینم، خوشم می‌آمد.

خودم می‌کشیدم و در همان‌حال با دست راستم در تلاش بودم بلیتم را از جیب بغلی کوله پشتی‌ام بیرون بکشم. دانلود رمان

مأمور قطار آخرین مسافر را سوار کرده‌ بود و می‌خواست

در قطار را ببندد که با دیدن من مجبور شد صبر کند.

بلیت را که کمی پاره شده بود، به دستش دادم.

بی‌حوصله نگاهی سرسری انداخت و پس داد.

چمدان را به سختی از پله‌ها بالا کشیدم؛

در حالی‌که مأمور کوچک‌ترین تلاشی برای کمک به من نکرد.

به زحمت از میان مسافران سرگردان در راهرو،

کوپه‌ام را پیدا کردم. در کوپه را که رمان

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1053 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان عروسک جون اختصاصی یک رمان

نام رمان : عروسک جون

نویسنده : لیلین

نویسنده رمانهای : رمان ابریشم و عشق… رمان دختر شمالی…رمان کسی شاید شبیه من… رمان آخرین برف زمستان

خلاصه:
می دونی عروسک جون وقتی دنیات به کوچیکی شهری شه که توش نگاهها همه آشنا اما قلبا نا آشنان،وقتی رویاهات به طرز خنده آوری تو یه حجم سفید پیچیده ومیون یه جمع سیاهپوش که چشم دیدنت رو ندارن به خاک سپرده می شه،وقتی آخرش می فهمی همون رویاها فقط یه مشت کابوس بودن…اونجاست که حس میکنی دیگه چیزی برای ازدست دادن نداری وبه آخر خط رسیدی اما… من میخوام رو پاهام بمونم.فقط به خاطر تو عروسک جون….پایان خوش

 

سخن نویسنده: صمیم گرفتم بنویسم برای یک زن که بند بند وجودش رو شهری به صلابه ی تهمت هاشون کشیدن و اون فقط لبخند زد،برای مادرانه ای که حرمتش آدمو نمک گیرمی کنه و تو نمی تونی ازش دم نزنی،وبرای عشقی که فصلی نو تو زندگی افسانه ی داستان ما باز کرد ومن ایمان دارم که شما هم ازش استقبال می کنین.
میدونم دیگه بعد مدتها با من ونوع نوشتنم آشنایی دارین.تلخ نویسی می کنم اما همه ی تلاشم اینه آخرش به کامتون شیرین باشه.پس با خوندن چند پست ابتدایی قضاوت نکنین و باهام همراه باشین.

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 165 سه شنبه 27 شهریور 1397 نظرات (0)

قسمتی از رمان اسطوره نوشته پگاه
زﯾﺮ ﺑﺎران…زﯾﺮ ﺷﻼق ﻫﺎي ﺑﯽ اﻣﺎن ﺑﻬﺎره اش…

اﯾﺴﺘﺎدم و ﭼﺸﻢ دوﺧﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﻬﺎي رﻧﮕﺎرﻧﮓ و ﺳﺮﻧﺸﯿﻦ ﻫﺎي از دﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﺷﺎن…!

دﺳﺘﻢ را ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻨﺪ ﮐﺮدم ﮐﻪ ﻣﺒﺎدا ﺑﯿﻔﺘﻢ و ﺑﯿﺶ از اﯾﻦ ﺧﺮد ﺷﻮم…ﺑﯿﺶ از اﯾﻦ ﻟﻪ ﺷﻮم…ﺑﯿﺶ از اﯾﻦ ﺧﺮاب ﺷﻮم…!

ﺻﺪاي ﺑﻮق ﻣﺎﺷﯿﻨﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﻮﻫﺎن…ﯾﺎ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺗﯿﻎ….! ﯾﺎ ﻧﻪ از آن ﺑﺪﺗﺮ…ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺷﻤﯿﺸﯿﺮ زﻫﺮآﻟﻮد…!

روﺣﻢ را ﺧﺮاش ﻣﯿﺪادﻧﺪ.ﺳﺮم را ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ دﺳﺘﻢ ﺑﻨﺪ ﺑﻮد و ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺘﻢ ﮐﺠﺎﺳﺖ…ﺗﮑﯿﻪ دادم…!

آب از ﻓﺮق ﺳﺮم راه ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ…از ﺗﯿﻐﻪ ﺑﯿﻨﯽ ام ﻓﺮو ﻣﯽ ﭼﮑﯿﺪ و ﺗﺎ زﯾﺮ ﭼﺎﻧﻪ ام راﻫﺶ را ﺑﺎز ﻣﯽ ﮐﺮد…!

از آن ﺑﻪ ﺑﻌﺪش را…ﻧﻤﯽ داﻧﻢ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ رﻓﺖ…!ﻫﻤﻬﻤﻪ اوج ﮔﺮﻓﺖ…دﻫﺎﻧﻢ ﮔﺲ ﺷﺪ…ﻋﺪﺳﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺳﻮﺧﺖ…

ﮔﻠﻮﯾﻢ آﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ…ﺧﺸﮑﯽ ﮔﺮدﻧﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺪ…اﻣﺎ ﺳﺮ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪم و دﯾﺪم ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﯿﺎه اﯾﺴﺘﺎد…ﺳﯿﺎه ﺑﻮد دﯾﮕﺮ…ﻧﺒﻮد؟

ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ…ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎورم ﺷﻮد…ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺧﺎﻃﺮه اﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﯿﺎه ﺗﺎ اﺑﺪ در ذﻫﻨﻢ ﺣﮏ ﺷﻮد…

اﻣﺎ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ…درش ﮐﻪ ﺑﺎز ﺷﺪ ﺗﺎب ﻧﯿﺎوردم….ﮐﺎﻣﻞ ﭼﺮﺧﯿﺪم…ﭘﺸﺖ ﺳﺮم را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎه ﮐﺬاﯾﯽ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪم….

ﻟﺮزش ﻓﮑﻢ را ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﺮدم…ﺣﺎﻻ…ﯾﺎ از ﮔﺮﯾﻪ و ﺑﻐﺾ…و ﯾﺎ از ﺧﯿﺴﯽ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ و ﺳﺮﻣﺎي ﻓﺮوردﯾﻦ ﻣﺎه…!

دﺳﺘﺎﻧﻢ را ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻢ و ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻢ…ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻢ روي ﻫﻤﻪ زﺷﺘﯿﻬﺎي اﯾﻦ دﻧﯿﺎ…روي اﯾﻦ دﻧﯿﺎ…!

ﭘﺎﯾﺎن ﺧﻂ…ﺧﻂ ﭘﺎﯾﺎن….ﻫﻤﺎﻧﮑﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ آﺧﺮ زﻧﺪﮔﯽ ﺳﺖ…ﻫﻤﺎن ﺗﻠﺨﯽ دردﻧﺎﮐﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﺎورش ﮐﻨﺪ…

ﻫﻤﺎن ﺳﻮت دﻗﯿﻘﻪ ﻧﻮد…اﯾﻨﺠﺎﺳﺖ…! ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ…درﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ اﯾﺴﺘﺎده ام…! ﻣﯽ داﻧﯽ ﭼﺮا؟

ﭼﻮن اﻣﺮوز اﺳﻄﻮره ﻣُﺮد…!!! اﺳﻄﻮره ﻣﻦ…ﻣَﺮد ﻣﻦ…ُﻣﺮد!***ﺗﺒﺴﻢ ﻧﯿﺸﮕﻮن آﻫﺴﺘﻪ اي از دﺳﺘﻢ ﮔﺮﻓﺖ و ﮔﻔﺖ:-

ﯾﻪ ﺟﻮري ﺣﺮف ﻣﯽ زﻧﯽ اﻧﮕﺎر ﻣﻦ ﺷﺮاﯾﻄﺖ رو ﻧﻤﯽ دوﻧﻢ.ﺧﺐ ﺑﺎ اﯾﻦ وﺿﻌﯿﺖ اوﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﮐﺎر اﺣﺘﯿﺎج داره ﺗﻮﯾﯽ…

ﻧﻪ ﻣﻦ!ﺗﻌﺎرف ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎت ﻧﺪارم….ﺑﺎﻻﺧﺮه ﯾﻪ ﮐﺎري ﻫﻢ واﺳﻪ ﻣﻦ ﭘﯿﺪا ﻣﯿﺸﻪ.ﺳﺮم را ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻧﺪاﺧﺘﻢ.-ﻣﺸﮑﻞ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ…

ﻣﯽ دوﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺗﻮ اون ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺎر ﮐﻨﻢ.اه ﻏﻠﯿﻈﯽ ﮔﻔﺖ و ﺑﺎزوﯾﻢ را ﻓﺸﺎر داد.-واﻗﻌﺎ ﺑﺎ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻗﺮض و ﻗﺴﻄﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ آوردﯾﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ ﭼﯿﺰا ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ؟

ﺗﻮ ﭼﺮا ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ ﺷﺎداب؟ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ دﯾﮕﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ از اﯾﻦ ﻧﻤﯿﮑﺸﻪ.اﮔﻪ زﺑﻮﻧﻢ ﻻل ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﯾﻨﻬﻤﻪ ﻓﺸﺎر روﺣﯽ و ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮش ﺑﯿﺎد ﺗﻮ ﭼﯿﮑﺎر ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟

ﻫﺎ؟دﻟﻢ آﺷﻮب ﺷﺪ…ﺑﻬﻢ ﺧﻮرد…از اﯾﻦ ﺗﺮس ﻣﻮذي و ﮐﺸﻨﺪه.-ﻣﯽ دوﻧﻢ ﺳﺨﺘﺘﻪ…ﻣﯽ دوﻧﻢ اﯾﻦ ﮐﺎر ﭼﻘﺪر واﺳﺖ ﻋﺬاب آوره.

وﻟﯽ اﻧﺘﺨﺎب دﯾﮕﻪ اي ﻧﺪاري.ﺗﻮ ﻫﻨﻮز داﻧﺸﺠﻮﯾﯽ.ﻣﺪرﮐﺖ رو ﻫﻮاﺳﺖ.ﺳﺎﺑﻘﻪ ﮐﺎرﺗﻢ ﮐﻪ ﺻﻔﺮه.

ﺑﻪ ﺧﺪا ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﺸﯽ ﮔﺮي رو ﻫﻢ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﭘﯿﺪا ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ.ﺗﺎزه ﻫﻤﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﺣﺴﺎب آﺷﻨﺎﯾﯽ و رﻓﺎﻗﺖ دارن ﺑﻬﺖ ﻣﯽ دن.

آه ﮐﺸﯿﺪم..ﻓﺸﺎر دﺳﺘﺶ را ﮐﻤﺘﺮ ﮐﺮد.- ﺑﻪ اﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻧﯿﻤﻪ وﻗﺘﻪ..ﻫﻢ درﺳﺖ رو ﻣﯽ ﺧﻮﻧﯽ ﻫﻢ ﯾﻪ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﯽ واﺳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﯽ.

ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ…ﺑﻪ ﺷﺎدي…ﺑﻪ ﺧﻮدت ﮐﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاي ﯾﻪ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺑﺨﺮي و ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ…

ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﺸﯿﺪم و ﮔﻔﺘﻢ:-ﺗﻮ درد ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯽ دوﻧﯽ…ﻧﻤﯽ دوﻧﯽ…دﺳﺘﻢ را رﻫﺎ ﮐﺮد…

برای خواندن ادامه رمان اسطوره نوشته پگاه آن را همین حالا با فرمت pdf دانلود کنید :

pdf_downlaod  دانلود رمان اسطوره نوشته پگاه با لینک مستقیم با حجم ۸٫۵۹ مگابایت

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 464 دوشنبه 26 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

رمان گناهکار
داستان عاشقانه یک دختر و پسر به نام  دلارام و آرشام است.آرشام پسری است که کمتر احساسی میشه و آدمیه که هرگز عاشق کسی نمیشه چون اون رو مزاحم کارش میدونه اما دلارام دختری احساسی است که دقیقا بر عکس آرشام که پسری با غرور و سخت است که این دو بر سر راه هم قرار می گیرند.

برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید

 

برای دانلود کلیک کنید

 

امیری کد بازدید : 266 دوشنبه 26 شهریور 1397 نظرات (0)

ب

خلاصه:

« دنی سالیوان» افسر پلیس تعلیقی، بعد از خرید به خانه باز می‌گردد که با یک جنازه افتاده در آشپزخانه اش مواجه می‌شود…

 

 

 

 

قسمتی از رمان :

به جنازه مرد غرق در خونی که کف آشپزخانه افتاده بود چشم دوختم.
کف پوش های آشپزخانه از خون مرد به رنگ سرخ درآمده بود؛ فضای آنجا برایم همانند بیابان های جنوب کالیفورنیا می‌ماند.

با این حال بابت سه چیز خیلی خوشحال بودم؛ اول اینکه من آن مرد را نمی‌شناختم، دوم اینکه این اتفاق بعدازظهر افتاده بود، نه در نیمه شب؛ همیشه همه چیز در نیمه شب وحشتناک تر به نظر می‌رسد، سومین دلیل هم این بود که من اینجا چیزی بیشتر از یک پلیس معمولی نبودم.
به سمت درب کشویی آشپزخانه رفتم و بازش کردم. کیسه های خریدم را روی میز کوچکی که آنجا بود گذاشتم.
تلفن را برداشتم و شماره ۹۱۱ را گرفتم. 
زن پیغام رسانی پاسخ داد
-اَنجی؟ دنی سالیوان باهات کار داره.

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 302 دوشنبه 26 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

 

 دانلود رمان من عصبانی نیستم رمان من سرگذشت زندگی یسنا ست، دختری ساده و شیطونه دختری که ترجیحا از بعضی از حقیقت های زندگی فرار می کنه اما در آخر سرنوشت پازل های خودش را درست و کامل و بدون هیچ نقصی سر جایش می گذارد و آنجه درگذشته آرزوی عاشق دلخسته بوده به حقیقت می پیوندد و یسنا در مسیری پر از عصبانیت های توخالی و در مسیری پراز عشق قدم می گذارد …

ژانر : رمان عاشقانه (دانلود رمان عاشقانه)

 

 


زیباست که بدانی من چقدر عاشقت هستم … زیباست که تجربه هایت فقط وفقط مختص من باشم

… کم چیزی نیست … من یک ملکه هستم … ملکه ای از دیار قلب مهربان و عاشقت ..

. حتی اگر آسمان به زمین برسد من بازهم ملکه هستم … ملکه ای که کلید قلبت در دستان اوست .

.. اما عجیب است دل من فقط یک کلید دارد …

 

اما هنوز در دستان خودم است … ای پادشاه بزرگ قل بم منتظر ورودت هستم … من عصبانی نیستم …

داشتم با بند کفشم ور میرفتم ای بابا چرا بسته نمی شه سرموبالا آوردم که آقای نیک زاد املاکی سر کوچه که خونه رو از

اون گرفتم با یه آقای ایستاده بود از تیپ پسره معلوم بود از اون خر پولاست در واحد رو به رویی باز کردن رفتن تو آیا

این دو من را ندیدن؟چه بدونم حتما فکر کردن مجسمم برای خودم الکی زدم زیر خنده )هه هه هه خنده داشت

– این وجدان دوباره اومد . وجدان:چیه راست میگم دیگه

من:نه بابا کجای حرف درست بود، اصلا من واسه خودم خندیدم نه برای تو . –

ببخشید من مگه پسر خالتم که می گی برای خودم ،منم خودتم دیگه دیوانه . 

ای وای راست میگی ! – من همیشه راست می گم !) وای خدا فکر کنم دیوانه شدم دکمه آسانسور رو زدم منتظر موندم بیاد بالا تا

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 237 دوشنبه 26 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

 

عصیانگری که آمده تا قصاص کند. تا به جبران آتشی که بر جانش افتاده زندگی دیگران را بسوزاند و بخشکاند. آمده تا با افسونگری جام زهر را در کام دشمنانش بریزد…..

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 3003 دوشنبه 26 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان منی که سخت میگیرم

 

خلاصه داستان:

حس عجیبی داشت. گیج بود. مثلِ شخصیت های کارتونیِ زمان بچگیش وقتی مشت می خوردن و دور سرشون چند تا ستاره و پرنده می چرخید… منگ بود… حسی بین خواستن و نخواستن ، دلتنگی و وسوسه .

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 250 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان : 

رایحه هفت سال پیش از گذشته اش فرار کرده.حالا با آشنایی آدمهای تازه سعی داره آدم جدیدی باشه و رایحه گذشته را فراموش کنه.

به خانه ویلایی مادر بزرگ المیرا نقل مکان میکند.خانه امن است ولی اهالی خانه برای او خطر آفرینند!خطر عشق!

حالم خوش بود، حالم خیلی خوش بود و فکر می کنم هیچ چیزی، هیچ اتفاق افتضاحی هم نمی توانست حال خوشم را خراب کند.

می خواستم از زیر نگاه حریص صاحب مسافرخانه خلاص شوم،

میخواستم از شر موشها خلاص شوم، میخواستم از شر بوی بد فاضلاب خلاص شوم و این اولین قدم من در ابتدای این راه طولانی بود!

هیچی جز یک چمدان و یک کیف و یک کارت بانک پر پول نداشتم.

پدر زورگو میدانست شبها کجا سر میکنم؟ می دانست روزها چه شغل خفت باری دارم؟

می فهمید دختر آقای بشارت بزرگ در چه اتاقی با چه پست و مقامی کار می کند؟

حتما اگر میفهمید از خجالت سرش را میان همصنفانش نمی توانست بالا بگیرد و از اینکه دورم و هیچ کس دستش به من نمیرسد خوشحال بود! نگاهی به کارت بانکی آبی رنگ می اندازم، هر ماه، سر هر ماه مسیج واریز پول به کارتم میرسید!

اگر حساب می کردم چند میلیون در این کارت خوابیده بود؟

چند ملیون پول برایم میریخت که دیگر برنگردم؟

می دانستم خیلی خوشحال بود. خیلی!

در اتاق را می بندم و بدون اینکه از صاحب مسافرخانه خداحافظی کنم،

اجاره این ماهش را روی پیشخوان میگذارم و میروم!

اگر می رفتم و دست خالی میرفتم چه عکس العملی نشان میدادند؟

خودم را در شیشه ی ماشین می بینم،

امروز بعد از مدتها چشمهایم میدرخشید، لبخند داشتم و سر سوزن امید در دلم نشسته بود.

المیرا از وقتی که وارد زندگی ام شد خیلی چیزها تغییر کرد!

سایه درختان در هم تنیده بر شیشه ماشین می افتاد، مثل ندید بدیدها امروز خیابان را جور دیگری نگاه می کردم

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1340 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

 

نام: رمان دید معکوس

نویسنده : زینب طی . ام

تعداد صفحات : ۲۱۰۰+

ژانر : عاشقانه

خلاصه : دید معکوس در مورد دختری ببه اسم پگاه است. پگاه غرق در کلیشه جدا نشدنی زندگی، احساس یکنواختی میکند و ماه هاست که کیان ( پسری که در اینستاگرام با او آشنا شده ) فکرش را درگیر کرده است . زندگی رویایی کیان،سفر ها و میهمانی های باشکوه او همه و همه بالاترین ارزوهاییست که پگاه ۲۰ ساله میتواند داشته باشد . پگاه با کیان دوست میشود و وارد رابطه به شدت عاشقانه ای میشوند اما هیچ چیز آنطور که فکر میکند نیست …

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 801 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه:

این رمان درباره ی دختری به نام پریسا هست که شخصیت خیلی مهربون و پاکی داشت!! میگم داشت چون دست تقدیر اون رو به جایی رسوند که از اون شخصیتی بر خلاف قبلش ساخت پریسا به دختر شیطونی تبدیل شد که همه جوره سواری با هر ماشین باکلاس و مدل بالا و دور دور زدن با پسرا رو تجربه کرد.

اون در یه پارتی(البته اون موقع که خانم بود) با پسری به نام آرش روبرو میشه و..یک ماه بعدش با پسری هم به نام عرشیا . که ازقضا ازشم خوشش میاد.

پریسا به کاراش ادامه میده ( و تنها افتخارش اینه که دختره!!!) تا این که یه شب دست سرنوشت دوباره اون رو روبروی آرش قرار میده پریسا که حالا عاشق عرشیا شده میخواد که کاراش و کنار بزاره و با عرشیا زندگیه تازه ای رو شروع کنه اما قبل از جبران کاراش…..

 

……

چه خیالی، چه خیالی … می دانم
پرده ام بی جان است.
خوب می دانم،
حوض نقاشی من بی ماهی است.
بار خود را بستم،
رفتم از شهر خیالات سبک بیرون
دلم از غربت سنجاقک پر.

من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل ها را می گیرم
آشنا هستم با
سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت
 نردبانی که از آن  
عشق
می رفت
 به بام ملکوت …
اهل کاشانم ، اما
شهر من کاشان نیست
نشهر من گم شده است
نه آهنگ پر از موج صدائی
من با تاب
من با تب
خانه ای
در طرف دیگر شب ساخته ام …
زندگی
بال و پری دارد با
وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه ی عشق …
زندگی چیزی نیست
که لب طاقچه ی عادت
از یاد من و تو
برود…
چه خیالی، چه خیالی … می دانم
پرده ام بی جان است.
خوب می دانم،
حوض نقاشی من بی ماهی است.
هر کجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟
چشم ها را
باید شست
جور دیگر باید
دید …

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1238 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

خلاصه رمان :

قصه ی زندگیش کلافی بود سر در گم. زندگی اش گاهی با نبودن ها چنان به سیاهی می نمود که حتی انتخاب اسمش را هم عادلانه می دانست.

دخترکی آرام که زندگی اش دستخوش تغییراتی می شود که روحش را متلاطم میکند و ساحل زندگی اش را نا آرام.

گاهی با بودن کسی آرامش از دست رفته همچون قاصدکی نرم بر دل می نشیند و جسم و جانت را احیا میکند اما... 

پایان خوش

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

امیری کد بازدید : 2923 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

 

با فرمت نسخه های اندروید (APK) , آیفون و اندروید (EPUB) , جاوا (JAR) و نسخه کامپیوتر (PDF)

خب ژانر رمان قندک چیه ؟

عاشقانه

خب رمان قندکچند صفحه داره ؟

این رمان انلاین میباشد !

خلاصه رمان قندک

قندک اسم دختری است که از اسم نا متعارف و غیر معمولش خوشش نمی آید و در صدد تعوبض آن بر می آید . و در ثبت احوال با زنی آشنا می شود که به او پیشنهاد کار میدهد . قندک باقبول شغل پیشنهادی داستان زندگی اش به شکل دیگری رقم میخورد و روزگارش دچار اتفاقات جدیدی می شود و کنار این کشمکش های روزگار عشق را نیز تجربه میکند.قندک داستان آدمهایی است که نا خواسته سر راه یک دیگر قرار می گیرند…. رمان موضوعی اجتماعی و البته عاشقانه دارد. با پایانی خوش.

امیری کد بازدید : 238 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

رمان کبوتر

خلاصه رمان کبوتر

کبوتر قصه دختری است به نام شیدا … دختری ساده ومعمولی انقدر که همیشه در حاشیه است و کسی او رانمیبیند
تا یک روز تصمیم میگیرد عاشق شود. و عشق را درکنار مردی با اختلاف سنی دوازده سال تجربه میکند مردی که گذشته ی تلخی داشته و سایه گذشته ی تلخش بر روی آینده ی شیدا سایه میافکند آن چنان که در این وادی متهم به قتل میشود. رمان موضوعی جنایی و البته عاشقانه دارد….. با پایانی خوش…

 

قسمتی از داستان

سرد و خشن مانند دقایقی پیش باز تکرار کرد.
« نام نام خانوادگی …سن…؟
سرش به دوران افتاد و نمی دانست که چقدر گذشته است…این چندمین باری بود که نام و نام خانوادگی اش را میگفت. به چشمان ریزو دکمه مانند بازپرس خیره شد، که زیر آن ابروهای پر پشت و مردانه ریز تر دیده میشد، و هاله ی سیاه زیر آن ترسناک ترش کرده بود…
به سختی آب دهانش را فرو داد.گلویش مانند کویری خشک و تشنه بود. نگاهش را ازلیوان آب گرفت.
« شیدا قلی فتحی … بیست سالمه…»
دیگر حتی پیشوند «قلی » اذیتش نمیکرد.
مرد چشم دکمه ایی بار دیگر ورق های پیش رویش را زیر و رو کرد.
« انگیزت از قتل ساناز احمدی چی بوده…؟»
دستهای عرق کرده اش را در هم تنید.
« من اون رونکشتم…»
صدای بازپرس این بار بلند شد. سرد و خشن.
« چرا انکار میکنی…؟توی صحنه ی قتل

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 1314 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان باغ سیب

خلاصه:

خلاصه:
روایتگر دختری هست به نام گیسو که علاقه ی وافری به نوشتن رمان داره و در سر آرزوی نویسنده شدن …
با نوشتن اولین رمان بلندش داستان زندگی خودش به گونه ای دیگر رقم می خوره و در گردش چرخ و فلک روزگار عشقی ناب رو تجربه میکنه… قشنگه توصیه می‌شود.
پایان خوش

امیری کد بازدید : 632 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان گروگان دوست داشتنی

خلاصه:

دانلود رمان گروگان دوست داشتنی کم بود جن و پری اینم از دریچه پرید…خدایا چرا این مامانا اینقدر گیر  می دن؟ ملتمسانه گفتم:_بیخیال شو مامان بذار بخوابم.نه خیر نمی شه.میخوای این ترم اخری اخراج شی؟تو جام نیم خیز شدم.ای لعنت بر این شانس من که حتی خوابیدن هم برام حرامه.چشام تار می دید ولی باز تو چشای عسلی خمارش خیره شدم و پرسیدم:

 

چرا اخراج؟

چون همه کلاسات و غیبت می کنی.

دوباره دراز کشیدم .مامان با لگداش مجبورم کرد از روی لحافت برم کنار در

عرض دوثانیه لحافتم و جمع کرد.باشه حالا که لحافتم و جمع می کنه

رو زمین می خوابم.یه بالشت و گذاشتم زیر سرم یه بالشتم گذاشتم لای پام و دوباره خوابیدم.ییهو همچین لگدی زد که دادم به اسمون هفتم رسید:

_اییییی مامان چرا لگد می زنی؟

_گفتم بلند شو برو کلاست دیر شد

با حرص از جام بلند شدم.همونطور حرصی رفتم دستشویی.دست

و صورتم و تو دستشویی حیاط شستم.حوله به دست اومدم تو اتاق مامان سفره رو پهن کرده بود با پریا نشسته بود و صبحانه می خورد.لباسام و عوض کردم کیفم وبرداشتم و کنارشون نشستم.

بابام دبیر باز نشسته است که الان برای تامین مخارج دانشگاه من رانندگی

می کنه.پدرم ازادی عمل بیشتری به من می ده تا مادرم.مادرم یه کم متعصبه

یه کم که چه عرض کنم.زیادی متعصبه.پریا هم خواهر زاده امه.سه سال پیش

وقتی خواهر دوقلوم پریا رو باردار بوده به قتل می رسه.شوهرش هم که پلیس بوده می کشن.پریا الان یه جورایی خواهر منه.

دستم و کشیدم به سرش و گفتم:

_جوجوی اجی چطوره؟

_خوبم اجی جون.

چهره پریا دقیقا مثل من و خواهر خدابیامرزمه.چشمای درشت قهوه ای.موهای مشکی پوست سفید بینی کوچیک ولبای جیگری متوسط.

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

امیری کد بازدید : 513 یکشنبه 25 شهریور 1397 نظرات (0)

دانلود رمان سرمین

خلاصه:

دانلود رمان سرمین بدجور هم دلم گرفته. طوری که هیچ جوره باز نمیشه. دل خورم….دل خورم از این دنیا، زندگی، آدماش.عشقکلمه ای ک قداست خودش رو از دست داده.شده بازیچه….بازیچه حیوان های انسان نما که از آن سوءاستفاده میکنند.پاکی اش را گرفتنه اند .عشق کلمه مقدسی است.لیاقت میخواهد داشتنش.ولی حال وسیله بازی انسان نماها شده.که دل بشکنند و سوءاستفاده کنند.

 

 

من سرمین محکوم به سکوت.

محکوم به پذیرفتن

چمدانم را از دستم گرفت و به کمک راننده داد تا آن را جا دهد. با چشمان اشکی‌ به او نگاه کردم

_اشکین.

غمگین نگاهم کرد.دانلود رمان سرمین

_عزیزم ما کلی حرف زدیم قرار شد دیگ اینطور نکنی. مگه قرار

تا ابد از هم جدا بشیم؟ فوق فوقش یک ماه منم زودی میام.

_خوب پس بزار باهم میریم دیگه.دانلود رمان سرمین

_نچ تو انگار حرف حالیت نمیشه. با تو با پدر و مادرت تماس گرفتی

الان اونا منتظرتند، تازه گوشی هست باهم در ارتباطیم.

بغضم با صدا شکست ،و خودم را در آغوشش انداختم.دانلود رمان سرمین

_اشکیین.رمان سرمین دانلود رمان سرمین

به سختی از او جدا شدم و خداحافظی کردم. سوار اتوبوس شدم

و کنار پنجره نشستم. اتوبوس حرکت کرد و من چشم های اشکی ام برای اشکین دست تکان دادم.

اتوبوس نگه داشت. پیاده شدم و چمدانم و کوله ام را از دست شاگرد

رانند گرفتم ،تشکر کردم. به جاده خاکی که اتنهایش به روستایی

خطم می شد و فقط کودکی ام در آن گذشت نگاه کردم.دانلود رمان سرمین

چمدانم را به دست گرفتم و به سمت روستا حرکت کردم. کم، کم دیگر

خانه های کوچک و بزرگ با حیاط های خاکی و سیمانی پیدایشان می شد.

دیگر کامل وارد روستا شده بودم. همه با لباس های محلی بودنند و من

 

برای مشاهده لینک دانلود رمان از طریق فرم زیر عضو سابت شوید
بعد از عضویت لینک دانلود نمایش داده میشود
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت نیز استفاده کنید

 

تعداد صفحات : 6

درباره ما
Profile Pic
سایت رمانک سایتی برای دانلود رمان جدیترین رمان ها برای موبایل و تبلت و کامپیوتر، رمان آنلاین ، داستان کوتاه دانلود کتاب و جدیدترین مطالب روز دنیا میباشد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 218
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1076
  • آی پی امروز : 79
  • آی پی دیروز : 72
  • بازدید امروز : 274
  • باردید دیروز : 434
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 2,494
  • بازدید ماه : 6,016
  • بازدید سال : 32,324
  • بازدید کلی : 585,921
  • کدهای اختصاصی